Quantcast
Channel: حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه
Viewing all 4235 articles
Browse latest View live

اشکیم و از بهشت سرازیر می شویم در روضه های فاطمه تکثیر می شویم شان نزول آیه ی اشک است چشم ما

$
0
0

 

اشکیم و از بهشت سرازیر می شویم

 در روضه های فاطمه تکثیر می شویم

 شان نزول آیه ی اشک است چشم ما

 فردای محشر است که تفسیر می شویم

 هرگز عزای فاطمه بی گریه جور نیست

 کی گفته ما ز اشک بر او سیر می شویم؟

 پاکی به نام فاطمه معنا گرفته است

 در فاطمیه است که تطهیر می شویم

 در شهر فاطمیه نفس تازه می کنیم

 تا خسته ما ز شهر نفس گیر می شویم

 با روضه ی جوان علی سینه می زنیم

 ما در جوانی از غم او پیر می شویم

 قدرت ندارد از تو مرا کس جدا کند

 بر حلقه های اشک که زنجیر می شویم

 گردنکشی هر آن که کند پیش رهبری

 ما روبروی او همه شمشیر می شویم

 

منبع : http://harame-shah.rozblog.com

حضرت زهرا(س)-مناجات فاطمیه سر مشق زندگانی ما فاطمیه است ایام كامرانی ما فاطمیه است دل را گره به

$
0
0

حضرت زهرا(س)-مناجات فاطمیه

 

سر مشق زندگانی ما فاطمیه است

ایام كامرانی ما فاطمیه است

دل را گره به موی ولایت زدیم و بس

میثاق آسمانی ما فاطمیه است

یك لحظه در هیاهوی غم گم نمی شویم

پیداترین نشانی ما فاطمیه است

برنامه ی تكامل انسان ز ما بخواه

سر لوحه ی مبانی ما فاطمیه است

تاریخ هم به محفل ما خو گرفته است

منشور جاودانی ما فاطمیه است

این اشك ناب ما بیان حیات ماست

هنگام دُر فِشانی ما فاطمیه است

داغی به دل نشسته که گفتن نمی توان

دورِ غم نهانیِ ما فاطمیه است

ما روضه های زنده ی داغ مدینه ایم

مبنای روضه خوانی ما فاطمیه است

پهلو شکستگان ز غربت خمیده ایم

شرح قد کمانی ما فاطمیه است

 

سید محمد میرهاشمی


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

حضرت زهرا(س)-حمله به بیت ولایت آتش کینه ز در بالا گرفت دامن معصومه ی زهرا گرفت عاقبت خصم پلید فا

$
0
0

حضرت زهرا(س)-حمله به بیت ولایت

 

آتش کینه ز در بالا گرفت

دامن معصومه ی زهرا گرفت

عاقبت خصم پلید فاطمه

انتقام خویش از مولا... گرفت

شرح سیلی فدک یک جمله است

ای خدا ماه رخ زهرا گرفت

فهم این روضه میسّر نیست نیست

میخ در در سینه ی او جا گرفت

فاطمه آمد میان کوچه ها

دست مولا را چه بی پروا گرفت

تازیانه بهر او کافی نبود

از علی او را به ضرب پا گرفت

خون زهرا ریخت بین کوچه ها

آسمان هم زین غم عظما گرفت

 


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت چه کنم درد و بلای تو به جانم، چه کنم؟! به نگاهِ نگرانت نگرانم، چه کنم؟!

$
0
0

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت

 

چه کنم درد و بلای تو به جانم، چه کنم؟!

به نگاهِ نگرانت نگرانم، چه کنم؟!

اهل یثرب ز من و گریه ی من بیزارند

ناگزیرم که در این شهر نمانم، چه کنم؟!

تا سحر از غم تنهایی تو بیدارم

دو دلم من بروم یا که بمانم، چه کنم؟!

دو قدم راه نرفته نفسم می گیرد

عمری از من نگذشت است و جوانم، چه کنم؟!

سعی کردم قد خم را ز تو پنهان سازم

هر چه قد راست کنم، باز کمانم، چه کنم؟!

دست تو وا نشد و دست من از کار افتاد

خجلم از تو همین بود توانم، چه کنم؟!

نیمه شب می پرد از خواب پیِ آب حسین

نیستم آب به دستش برسانم، چه کنم؟!

 

سعید خرازی


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

حضرت زهرا(س)-مدح ای رضای حق رضایت فاطمه بانوی بیت ولایت فاطمه ای به دستانت سخاوت آشنا عالم هستی

$
0
0

حضرت زهرا(س)-مدح

 

ای رضای حق رضایت فاطمه

بانوی بیت ولایت فاطمه

ای به دستانت سخاوت آشنا

عالم هستی گدایت فاطمه

سرمۀ چشم تمام انبیا

شد غبار خاک پایت فاطمه

بر درت بنشسته موسای خلیل

هست محتاج دعایت فاطمه

دم به دم دل از پیمبر می برد

روی ماه و دلربایت فاطمه

در میان چهار بانوی بهشت

خوانده حق خیرالنسایت فاطمه

مصطفی دست تو را بوسید و گفت

جان بابایت فدایت فاطمه

 ما کجا مدح و ثنای تو کجا

هست مداحت خدایت فاطمه

مصطفی و مرتضی را ذات حی

خلق کرده از برایت فاطمه

گر سرم گردد جدا از پیکرم

من کجا سازم رهایت فاطمه

ای که شد خون حسینت تا ابد

مشعل راه هدایت فاطمه

حیف شد اندر بهار زندگی

شد کمان قد رسایت فاطمه

آن چه خوبان سر به سر دارند همه

حق نهاده در تو تنها فاطمه

آفرینش شاهکارش فاطمه است

دین و قرآن اعتبارش فاطمه است

مصطفی خود افتخار عالم است

فخر عالم افتخارش فاطمه است

از طفیل او جهان در گردش است

چرخۀ هستی مدارش فاطمه است

گر شکست مرتضی لاممکن است

رمز فتح کارزارش فاطمه است

او ندارد چشم بر دار جهان

چون همه دار و ندارش فاطمه است

مرتضی می دید وجه الله را

وجه حی کردگارش فاطمه است

تیغ او اسلام را گر زنده کرد

جوهر آن ذو الفقارش فاطمه است

او که خود هم جان و جانان نبی ست

بین که جان و جان نثارش فاطمه است

خویش را می دید در باغ بهشت

چون به خانه در کنارش فاطمه است

آتش دوزخ نسوزاند تنش

آن که در محشر شعارش فاطمه است

شیعه را در گیر و داد روز حشر

برگ آزادی ز نارش فاطمه است

تا شود مظلومی حیدر عیان

آن که پنهان شد مزارش فاطمه است

ای تمام وحی در گفتار تو

وی ملائک بنده دربار تو

مرتضی با آن که دست کبریاست

دست زهرا از علی مشکل گشاست

طاهره انسیه زهرای بتول

لیلة القدر خدا خیر النساست

در کلامش کل قرآن کل دین

او بیانش خلق را نور هداست

آسمان غرق است در انوار او

مطلع الانوار ذات کبریاست

خیمۀ سبز  ولایت را عمود

فلک سرگردان دین را ناخداست

پنج تن محور به کل عالمند

فاطمه خود محور اهل کساست

گر زند بوسه به دستش مصطفی

چون ورا این امر از ذات خداست

حال بشنو این حدیث ناب را

گفتۀ سلطان سر من رئاست

ما امامان بر خلایق حجتیم

مادر ما فاطمه حجت به ماست

بی گمان کفوی نباشد بهر او

گر بود کفوی ورا او مرتضاست

آن که مشمول رضای فاطمه است

ذات حی کبریا از او رضاست

تا ابد خلق دو عالم بنده اش

چشم ما را خاک پایش توتیاست

مصطفی در تو خدا را دیده است

از بهشت  سینه ات گل چیده است

 

حسن جواهری


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

درد دارم دوباره امشب هم از نگاهم ستاره میریزد لاله لاله میان هر نفست سوز آهم شراره میریزد ** من

$
0
0

درد دارم دوباره امشب هم

از نگاهم ستاره میریزد

لاله لاله میان هر نفست

سوز آهم شراره میریزد

**

من بریده بریده میسوزم

بس که با درد سینه دم ساز است

گرچه دو ماه هم گذشته ولی

دهن زخم کهنه ام باز است

**

زانوی من رمق ندارد که

باید آرام تر به پا خیزم

استخوان های من ترک دارد

باید آهسته تر ز جا خیزم

**

حسنم ریخته به هم ای وای

با خودش حرف میزند در خواب

گوید هی نزن نزن نامرد

باز با گریه می پَرد از خواب

**

شب آخر چقدر بی تابم

چقدَر کار دارم امشب را

خانه و جمع و جور و پختن نان

هم زنم شانه موی زینب را

**

شانه کردم موی حسینم را

بین شانه زدن کم آوردم

هرچه هم حساب کردم من

باز هم یک کفن کم آوردم

**

چقدر کار دارم امشب من

بقچه ام را در آور ای فضه

باید این پیرهن تمام شود

نخ و سوزن بیاور ای فضه

**

وقت من صرف پیرهن گشت و

نرسیدم به زینب تنها

معجرش هست حیف فرصت نیست

تا بدوزم لباس عروسش را

**

چقدر کار دارم ای فضه

پلک من گرچه خستگی دارد

کمکم کن بایستم آخر من

چند جایم شکستگی دارد

**

بازوی من برید امانم را

قنفذ لعنتی مرا بد زد

تا که در بین کوچه افتادم

هرکسی بود و هرکه آمد زد

**

روی قبرم بگو که بنویسند

در جوانی غریب مُردم من

طفلان خسته یتیمم را

بخدا به علی سپردم من

 شاعر :؟؟؟


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

شهر مدینه غصه و غم دارد امشب حال و هوایی پر ز ماتم دارد امشب یک یاس پرپر دارد امّا خانه وحی چشم علی

$
0
0

شهر مدینه غصه و غم دارد امشب
حال و هوایی پر ز ماتم دارد امشب
یک یاس پرپر دارد امّا خانه وحی
چشم علی اشک دمادم دارد امشب
او مادر ارباب مظلومم حسین است
در سینه اش داغ محرّم دارد امشب
بوی محرّم می دهد شهر مدینه
چیزی مگر از کربلا کم دارد امشب
امشب نشد دیگر نماز شب بخواند
زهرای اطهر قامتی خم دارد امشب...
"
بر روی رخسار تو مانده جای سیلی
مهتاب رویت شد خسوف از رنگ نیلی"
 
شاعر: محسن زعفرانیه


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

گفتم زکوچه..نفسم تنگ و بریده شد گفتم که سیلی و رگ قلبم دریده شد دیدم که دست، خسته به دیوار می نهی گ

$
0
0

گفتم زکوچه..نفسم تنگ و بریده شد
گفتم که سیلی و رگ قلبم دریده شد

دیدم که دست، خسته به دیوار می نهی
گفتم به خود، نسیم جدایی وزیده شد

با خویش، خلوتی به شب تار داشتم
ازبس گریستم، دلم از کف رهیده شد

درپیش چشمهام، به خدا بازویت شکست
ازبس نوک غلاف به دستت کشیده شد

امر خداست.. ذوالفقار در غلاف..آه
وقتی زپشت در.. صدایت شنیده شد

ای وایم از نگاه تو.. مُردم هزار بار
آن لحظه ای که قامت سروت خمیده شد

ای یاس من! شبیه بنفشه شدی کبود
حوریه ی علی! چرا رنگت پریده شد

با خنده سعی داری اگر راضی ام کنی
باشد.. ولی به جان تو جانم رمیده شد

با این همه تلاشِ پرستار کوچکت
آخر خبر رسید..مریضت شهیده شد

تو میروی ولی بدان: کرببلا حسین
درپیش چشم زینب تو سر بریده شد

گویا مهاجر.. از پس شور تغزُلت
ذکرحسین..درهمه عالم تنیده شد

شاعر : محمد بنواری


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

مردک پست که عمری نمک حیدر خورد نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف

$
0
0
مردک پست که عمری نمک حیدر خورد

نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد

ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف

دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد

هرچه کردم سپر درد و بلایش گردم

نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد

آه زینب تو ندیدی! به خدا من دیدم

مادرم خورد به دیوار ولی با سر خورد

سیلی محکم او چشم مرا تار نمود

مادر از من دوسه تا سیلی محکمتر خورد

لگدی خورد به پهلوم و نفس بند آمد

مادر اما لگدی محکم و سنگین تر خورد

حسن ازغصه سرش را به زمین زد، غش کرد

باز زینب غم یک مرثیه ی دیگر خورد

قصه ی کوچه عجیب است (مهاجر) اما

وای از آن لحظه که زهرا لگدی از در خورد

محمدبنواری


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

داشته باشد دگر این خانه چه سان در؟ هرچه کشیده ست، کشیده ست از آن در مهر سکوتی به لبش بود هماره

$
0
0

داشته باشد دگر این خانه چه سان در؟

 

هرچه کشیده ست، کشیده ست از آن در

 

 

 

مهر سکوتی به لبش بود هماره

 

کاش چنین باز نمیکرد دهان، در

 

 

 

آری از آن روز دگر باز نکرده ست

 

لب به جز به ولوله و آه و فغان ، در

 

 

 

می شنود از درخت گوشه خانه

 

بیشتر از پیش کنون زخم زبان، در

 

 

 

صحنه جانبازی است، اگرچه گرفته ست

 

با رد خونی که مانده، از همه جان، در

 

 

 

کس نشنیده ست که گوهر به در آید

 

گر بزند بر صدفی سیل چنان در

 

 

 

دخترکی گریان آن روز به او گفت:

 

داد من از تیزی میخت بستان در!

 

 

 

پشت در خانه مردی، زن او سوخت

 

این جگر سوخته اش نیز به آن در!

 

 

 

شاعر : پیمان طالبی


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

دیشب علی در چاه غربت زار میزد از داغ زهرا بر در و دیوار میزد دور از نگاه زخمی ام المصائب پهلوی خود

$
0
0

 

دیشب علی در چاه غربت زار میزد
از داغ زهرا بر در و دیوار میزد

دور از نگاه زخمی ام المصائب
پهلوی خودرا بر نوک مسمار میزد

***************

دلم گرفته هوای مدینه را دارم
برای مادر مظلومه گریه ها دارم

دوباره آمده ام! یک نگاه کن مادر..
به غیر هیئت و روضه مگر کجا دارم؟

***********

ای بنده ی ناپاک و گنه کار خدا
هنگام گرفتاری و در وقت بلا

میخواهی اگر رها شوی.. آهسته
یک بار به زیر لب بگو: یازهرا*

***************

بی بی بسمت توست همه خواهش دلم
یعنی تویی بهانه ی آرامش دلم

فاطمیه..سینه زنی..روضه..پناه ماست
هیئت مکان و مرکز پالایش دلم

شاعر : محمد بنواری


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

علی است شـاهد درد و بـلای زهرایش و اوست کـوهِ غمِ جـان فضای زهرایش سکوت شیرخدا..فاطمه..کتک.. هرگز ب

$
0
0

علی است شـاهد درد و بـلای زهرایش
و اوست کـوهِ غمِ جـان فضای زهرایش

سکوت شیرخدا..فاطمه..کتک.. هرگز
به جز بخـاطـر أمـر خـدای زهرایش

چه زود اجر مَودت به او عطا گردید!!
شکسته شد به خـدا.. دنده های زهرایش

چنین جسارت و بی حرمتی؟تعجب نیست
اگـر رقـم بخـورد.. کـربلای زهرایش

نگاه زخمی او مانده بر در و دیوار
هنـوز مـیشنود نـاله هـای زهرایش

به عرضِ تسلیتِ شـاه لافتـی.. حتی
یکـی نیـامده ختـمِ عـزای زهرایش

و در قبـال جفـای یکـایـک اُمّت
ندیده هیچ کسی جـز.. وفـای زهرایش

بجز دو قطره ی اشکِ خجالتم.. دیگر
نـداشتم که بِبـارم بـرای زهرایش

به طاقِ عرش..به عشقِ علی..نوشته شده است
تمـام عـالـم خـِلقت فـدای زهرایش

بـه پاس سجدة شکر از ولایت مـولا
رواست این که بیُفتم به پـای زهرایش

(مهاجر) أشک ارادت بـریز پـای غزل
که مستجـاب شوی با دعـای زهرایش

شاعر : محمد بنواری


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

حسن جواهری-حضرت زهرا سلام الله علیها-مرثیه امشب سپهر دیده من پر ستاره است داغ نهفته در جگرم بی شم

$
0
0
حسن جواهری-حضرت زهرا سلام الله علیها-مرثیه

امشب سپهر دیده من پر ستاره است

داغ نهفته در جگرم بی شماره است

با سینه شکسته مکش آه فاطمه

کز سوز سینه ات دل من پر شراره است

یک گوشه چشم واکن و بنگر که زینبت

در پیش تو نشسته و گرم نظاره است

با من بگو تو ای گل آزار دیده ام

از چه به هر دو گوش تو یک گوشواره است

زهرا مگر چگونه عدو سیلیت زده

کز ضرب آن لاله گوش تو پاره است

شد کشته از فشار در و صد هزار حیف

در خانه جای خالی یک شیرخواره است

بیچاره گشتم و زخدا رفتنم بخواه

زیرا که مرگ بهر علی راه چاره است


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

حضرت زهرا(س)-شهادت با دیدن حال و هوای چشم هایت آلاله می ریزم به پای چشم هایت پلك ملائك هم كنارت

$
0
0

حضرت زهرا(س)-شهادت

 

با دیدن حال و هوای چشم هایت

آلاله می ریزم به پای چشم هایت

پلك ملائك هم كنارت خیس گریه

باشند شاید هم نوای چشم هایت

از بس كه شب ها گریه می ریزی توانی-

دیگر نمی ماند برای چشم هایت

یك چند وقتی می شود گل های نیلی

گل می كند در جای جای چشم هایت

تركیب سرخی و كبودی شقایق

آیینه ای از زخم های چشم هایت

از چادر خاكی چرا چیزی نگفتی

از كوچه و از ماجرای چشم هایت

ای كاش یا آن اتفاق تلخ هرگز ... !

یا بود چشم من به جای چشم هایت

شوق پریدن بال در بال كبوتر

پر می زند در ربنای چشم هایت

اینجا همه با چشم های من غریبه ند

غیر از حضور آشنای چشم هایت

گفتی كه دیگر فرصتی باقی نمانده

تا آن غروب بی صدای چشم هایت

از ماتم روز عطش در حلقۀ اشك

آتش گرفته كربلای چشم هایت

تو می روی و تا همیشه مثل باران

مرثیه می خوانم برای چشم هایت

تا آخر دنیا میان آسمان ها

برپاست بانو جان عزای چشم هایت

آری غروب و بی قراری یادگاریست

از غربت بی انتهای چشم هایت

با بیرقی از سرخی خون شقایق

می آید آخر خون بهای چشم هایت

 

یوسف رحیمی


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

حضرت زهرا(س)-مدح و حمله به بیت ولایت خوشا دلی که به بند است و صاحبی دارد کند حساب خود آن کس محاسب

$
0
0

حضرت زهرا(س)-مدح و حمله به بیت ولایت

 

خوشا دلی که به بند است و صاحبی دارد

کند حساب خود آن کس محاسبی دارد

ز فرط دل دلت این دل به روی دستت ماند

تو بشکنش که ببینی چه طالبی دارد

وصال حق سفر آسمان نمی خواهد

همین زمین خدا شهر یثربی دارد

ز کید روبهیان ایمنی در آن وادی

که بیشه اش اسدالله غالبی دارد

به فکر سیر و سلوک از مسیر سلمان باش

که عبد فاطمه گشتن مراتبی دارد

تو هم به درگه او چون فرشتگان و پری

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

ملک تبلور نوری ز طلعت زهراست

فلک تمام و کمال، تحت خدمت زهراست

نزول سورۀ کوثر سرود خلقت اوست

رموز کن فیکون در اشارت زهراست

ز چادرش که مسلمان بپرورد پیداست

تمام دین خدا شرح عصمت زهراست

قرار اشک غریبی ذوالفقار صبور

بدون شک سپر استقامت زهراست

به کفن و دفن شبش بر عدو شبیخون زد

و این جدای وصیت، سیاست زهراست

چه سان نبی نکند میل دست بوسی او

ببین به دست گدا جامه ی عروسی او

شکوه فاطمی او برون ز حد مدیح

سجیه و کرمش غیر قابل تشریح

ستاره و مه و مهر علی به سجاده

که حب او درجات است و ذکر او تسبیح

کنیز مفتخر زینبین او مریم

به هر دم حسنینش دخیل، جان مسیح

چه کرده کاین همه زائر به ساحتش پیداست

بدون گنبد و صحن و رواق و قبر و ضریح

کسی که جان ولایت به جان او بسته ست

چه شد که داده اجل را به زندگی ترجیح

مگر چه واقعه ای اتفاق افتاده؟

که در بهشت نبی احتراق افتاده

به صحن قدسی آن بیت وحی دود اندود

چه سیل جمعیتی، با کدام اذن ورود؟

چه شد که دست خدا بستۀ شیاطین است؟

دوباره صحنه ی بت هاست کعبه ی مقصود

چه وحشیانه پلیدان به شاه می خندند

میان هق هق شه زادگان کل وجود

در آن کشاکش هیزم کشان قوم طناب

علی به حال رکوع است و فاطمه به سجود

ز نهر خون حوالی درب بشکسته ست

که صحن، پر شده از ردپای خون آلود

کجاست فضه انیس همیشۀ زهرا؟

گمان شکسته عدو بار شیشۀ زهرا

بگو که امر نبی را خلاف، یعنی چه؟

پس از غدیر خمش اختلاف یعنی چه؟

مگر نه چنگ به حبل المتین بباید زد

جدا نمودن آن با قلاف یعنی چه؟

به پیش اشک غرور شه جوان مردان

قریب یک به چهل در مصاف یعنی چه؟

امید دختر ژولیده مو ز مادر چیست؟

تو را به حق قنوتت نباف یعنی چه؟

کسی که دعوی الجار ثم دارش بود

ز اشک منزل خود شد معاف یعنی چه؟

کسی کجاست به سنگ صبوری اشکش

نمک به زخم کبود است شوری اشکش

به سینه اش غم گهواره ی خیالی بود

همان که حالت تابوت او هلالی بود

شنو ز گفت و شنود خلیفه با قنفذ

ز مالیات معاف گشته ای که عالی بود

دمی که فاطمه غش کرد پای سجاده

اذان مأذنه با لهجه ی بلالی بود

ز ناله ی شه دین وقت غسل شد معلوم

چرا همه غم زهرا غم وبالی بود

و استخوان گلوی علی همانی شد

که بین سینۀ صدیقه جاش خالی بود

چه گفته ای؟ چه بگویی؟ کجا بدین سرعت؟

بس است اشک خدا هم در آمده "تربت"

 


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت از غصه آب می كنی ام فاطمه مرو خانه خراب می كنی ام فاطمه مرو هَر دم كه آه

$
0
0

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت

 

از غصه آب می كنی ام فاطمه مرو

خانه خراب می كنی ام فاطمه مرو

هَر دم كه آه می كشی از هوش می روی

در اضطراب می كنی ام فاطمه مرو

زیبا بهشت سوخته ام با نگاه خود

دائم عذاب می كنی ام فاطمه مرو

كُشتی مرا ز بس كه به شكل اشاره ای

مولا خطاب می كنی ام فاطمه مرو

من مَحرم توام ز چه پوشانده ای رُخت

در پیچ و تاب می كنی ام فاطمه مرو

كمتر نفس نفس بزن ای سینه چاك من

با خون خضاب می كنی ام فاطمه مرو

بعد تو عمر من به دوامی نمی رسد

نقشی بر آب می كنی ام فاطمه مرو

 


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

حضرت زهرا(س)-از زبان حضرت مولا (ع) خیلی زوده که وداع من و تو سر برسه با جدایی چرا این قصه به آخر

$
0
0

حضرت زهرا(س)-از زبان حضرت مولا (ع)

 

خیلی زوده که وداع من و تو سر برسه

با جدایی چرا این قصه به آخر برسه

جای مادر کی حسینت رو در آغوش بگیره

به خدا زوده که زینب به برادر برسه

در نفهمید مگه قلب یل خیبری تو

بذا دستای من اینبار به این در برسه

کار دنیا رو ببین من باید اینجا باشم و

در به پهلوی گلِ فاتح خیبر برسه

سخته زن جارو کنه خونه رو با دست کبود

حال زن بد باشه و خوب به شوهر برسه

سر سفره تو بشین، من به حسین لقمه می‌دم

سخته دستای کبود تو به اونور برسه

خوب می‌شد کاشکی که زخمات آخه اینجوری علی

چی بگه وقتی دوباره به پیمبر برسه

همدم ابوتراب! قرار نبود تنها بری

چادر خاکی تو تنها به حیدر برسه

می دونی چی به سر علی میاد اون شبی که

از یتیمات ناله‌ی: مادر مادر ... برسه

کی می‌دونه که چقدر خون می شه قلب باغبون

وقتی بالای سر لاله‌ی پرپر برسه

بذا بند کفنو وا کنم و موی حسین

بار آخر به سر انگشتای مادر برسه

بذا برداره نسیم خاکتو معلوم آخه نیست

که طواف حرمت کی به کبوتر برسه


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

حضرت زهرا(س)-حمله به بیت ولایت مسمار چون ز تخته ی سینه خبر گرفت مانند راز، سینه ام او را به بر گر

$
0
0

حضرت زهرا(س)-حمله به بیت ولایت

 

مسمار چون ز تخته ی سینه خبر گرفت

مانند راز، سینه ام او را به بر گرفت

این خطّ میخی است و کتیبۀ تن من است

دنیا حریر پیکر ما را حَجر گرفت

داغ است مرسلی که ز دل رفت تا جگر

این گونه هجریِ جگری نیز سر گرفت

دل مرغکی است در قفس دنده ها اسیر

چون میله ها شکست دلم بال و پر گرفت

هر جنبشی است غرقه ی غم را غمی دگر

خوردم تکان و میخ مرا بیشتر گرفت

تاریخ مرگ عارف و میلاد او یکی است

طفلم ز ره نیامده راه سفر گرفت

از فکر درد نیز به خدمت کنم قیام

رگ از سرم شروع شد و تا کمر گرفت

من یک تنه به شال تو بستم دخیل خویش

گر چه ره ضریح به سیصد نفر گرفت

ابلیس ره نداشت به شب های معنوی

معنی چرا به گیسوی من شعله در گرفت؟!


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

حضرت زهرا(س)-کوچه بنی هاشم تمام شهر پی کشتن ولی بودند نبود مردی و نامردها ولی بودند که هر کدام ب

$
0
0

حضرت زهرا(س)-کوچه بنی هاشم

 

تمام شهر پی کشتن ولی بودند

نبود مردی و نامردها ولی بودند

که هر کدام به تفسیر خود یلی بودند

چهل نفر که همه قاتل علی بودند

به سمت حادثه برگشت آن همه انگشت

قسم به فاطمه دیوار و در علی را کشت

به کوچه آمده رخصت گرفته اند از هم

و صف به صف همه نوبت گرفته اند از هم

سپس دویده و سبقت گرفته اند از هم

برای ضربه رضایت گرفته اند از هم

تمام نیتشان قربة الی الله است

و تازه ضربه ی دستی بزرگ در راه است

یکی غلاف به قصد ثواب بردارد

یکی به نیت مولا طناب بردارد

دری که سوخت به یک سمت تاب بردارد

لگد اگر بزنندش شتاب بردارد

برای کشتن مولا شتابِ در کافی است

برای حفظ امامت دو تا پسر کافی است

گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد

چهل نفر همه رفتند و یک نفر آمد

چنان بلند شد و دست سمت سر آمد

به سوی فاطمه دیوار مثل در آمد

همیشه کوچه غمِ اهل سوختن باشد

خصوصا اینکه تماشاگرش حسن باشد

حسن که ضربه ی سختی به طاقتش می خورد

حسن که ضربه ی اصلی به غیرتش می خورد

چه خوب بود که سیلی به قامتش می خورد

ولی از این همه بادی به صورتش می خورد

همین نسیم، حسن را هزار سال بس است

برای گریه ی هر شب همین خیال بس است

گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد

ز سمت کوچه ی سر نیزه ها خبر آمد

که شمر جای مغیره در این گذر آمد

ولی نه روبروی او که پشت سر آمد

غلاف خنجر و حنجر به جای بازو شد

شبیه مادرش آخر شکسته پهلو شد

رسید روضه به جایی که دیدنش سخت است

به حنجری که یقینا بریدنش سخت است

تنی که مثله شود پا کشیدنش سخت است

"صدای وای بنی" شنیدنش سخت است

اگر چه سخت سرت را، ولی جدا کردند

چنان که فاطمه را از علی جدا کردند

همین که تیر رها کرد تیغ می بُرّد

رفیق می زند و نا رفیق می بُرّد

و بوسه گاه نبی را دقیق می بُرّد

عمیق بوسه زده عمیق می بُرّد

چنان پرنده که هی بال را به هم زده است

صدای فاطمه گودال را به هم زده است


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه چون ابر بهار بی قرارش هستیم ما پشت به پشت سوگوارش هستیم از مادر ما ك

$
0
0

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه

 

چون ابر بهار بی قرارش هستیم

ما پشت به پشت سوگوارش هستیم

از مادر ما كسی سراغی دارد؟

دنبال نشانی از مزارش هستیم

***

ای آن كه همیشه بر لبت زمزمه است

چشمان قشنگت آیه ای محكمه است

بازا و به روی قطعه سنگی بنویس

این قبر غریب مادرم فاطمه است

***

پنهان مكن آن عاطفه ی پستت را

آن چشم چپ و نگاه بد مستت را

سیلی زده ای شكسته ای پهلویی

من آمده ام كه بشكنم دستت را


منبع : http://harame-shah.rozblog.com
Viewing all 4235 articles
Browse latest View live




Latest Images