يارب ار نگذري از جرم و گناهم چه كنم ؟
ندهي گر به در خويش پناهم ، چه كنم ؟
گر براني و نخواني و كني نوميدم
به كه روي آرم و حاجت ز كه خواهم ، چه كنم ؟
گر ببخشي گنهم ، شرم مرا آب كند
ور نبخشي تو بدين روي سياهم ، چه كنم ؟
نتوانم كنم انكار گنه ، يك ز هزار
كه تو بودي به همه حال گواهم ، چه كنم ؟
بارالها كرمي ، مرحمتي ، امدادي
كاروان رفته و من مانده به راهم ، چه كنم ؟
دوش مي گفت « شفق » بار خدايا كرمي
كه من آشفته دل و نامه سياهم ، چه كنم ؟
محمد حسين بهجتي « شفق »
منبع : http://harame-shah.rozblog.com