یا صاحب الزمان (عج)
حال خوشی من داشتم آنرا گرفتند
الحق که از جان آب حیوان را گرفتند
از قلب خسته روح و ریحان را گرفتند
این نوکر آواره روزی شوکتی داشت
هر لحظه همدم با گلی بی خار بودم
از خادمان سید الاحرار بودم
گنجینه بودم محرم اسرار بودم
خلوت نشینی با زلیخا لذتی داشت
در سفره ی لیلا بزرگم کرد مجنون
بی نان او می گشت قلبم زار و دلخون
طعنه زدم آن روزها به گنج قارون
نانش عجب بویی ، صفایی ، برکتی داشت
تاج گدایی بر سر من می درخشید
خورشید خیلی بر سرم تابید و تابید
یک لحظه هم قلبم نمی شد زار و نومید
یک روز این بیچاره عز و حشمتی داشت
دُرّ ، قطره های اشک من بود و صدف ، عشق
حُرّ ، قلب غمگین من و شاه نجف ، عشق
من داشتم همیشه از لطفش به کف ، عشق
قدرش ندانستم ، دلم چه ثروتی داشت
حتی گرسنه بودم و او کرد سیرم
نغم الموالی بودم ، او نعم الامیرم
به این دلم خوش بود ، پیشش سر به زیرم
یک دوره ای این چهره ام چه بهجتی داشت
جعفر ابوالفتحی
منبع : بانک اشعار مذهبی حرم شاه -هر روز ، به روز می شود