بر سینه ام هنوز چو خنجر نشسته است
آن داغ سرخ ، داغ صنوبر نشسته است
یک غم ، دو غم که نیست در این سینه ی غریب
صدها هزار ماتم دیگر نشسته است
امروز تو کنار فراتی و تشنگی
بر جان آل ساقی کوثر نشسته است
در این طرف کودک بی تاب تشنه در
آغوش آفتابی مادر نشسته است
ابلیس با غرورو تکبر در آن طرف
با یک سپاه ، وحشی و کافر نشسته است
تیری وزید و حنجره ای غرق نور شد
این بار روبروی تو هاجر نشسته است
قربانی ات به روی تو لبخند می زند
چشم انتظار بوسه آخر نشسته است
دنیا عزا گرفت از آن لحظه ای که دید
بر دست های ماه تو خنجر نشسته است
گویی هنوز خواهر اسطوره ات شکیب
تنها کنار آن تن بی سر نشسته است
آقا! سلامِ خسته ی من را قبول کن
از این دلی که همچو کبوتر نشسته است
شاعر : نیّره قاسمی
(گرمه)
منبع : http://harame-shah.rozblog.com