Quantcast
Channel: حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه
Viewing all 4235 articles
Browse latest View live

دوست دارم برایتان امشب، غزلی عاشقانه بنویسم در شب بیست و پنجم شوال، از شما بی بهانه بنویسم آه

$
0
0

 

دوست دارم برایتان امشب، غزلی عاشقانه بنویسم

در شب بیست و پنجم شوال، از شما بی بهانه بنویسم

آه آقای آسمانی من...جعفر بن محمد ِ صادق...

سر به زیر آمدم! دعایم کن ، ساده و خاضعانه بنویسم

مکتب جعفری ِ چشمانت ...سالها پیش شاعرم کرده

حال با این همه تعلل، من! آمدم شاعرانه بنویسم

حرف ها دارم و نخواهم زد، تو زبان اشاره می دانی

همه را با نگاه می فهمی...نه که من دانه دانه بنویسم

اگر از رنج های کهنه ی تو...می شود شعر جاودانی ساخت

رو کن آن زخم های پنهان را...گرچه من ناشیانه بنویسم

حتم دارم که خوب می دانی، ای امام صبور و صادق من...

من قسم خورده ام که تا هستم از شما صادقانه بنویسم


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

مانند کبوتری رها کنج بقیع خو کرده دلم به گوشه ی دنج بقیع در شام شهادتِ رییس مذهب

$
0
0

مانند کبوتری رها کنج بقیع
خو کرده دلم به گوشه ی دنج بقیع
در شام شهادتِ رییس مذهب
یک گنج، اضافه گشته بر گنج بقیع
............
شاگرد بدِ حضرت صادق(ع) هستم
شرمنده ی مکتب حقایق هستم
حتی اگر از قبر شما دور شوم
من باز همان عاشق سابق هستم
........
بی شمع و چراغست ولی نورانی
خشکیده تر از خاک ولی بارانی
با عشق تو این قاعده برعکس شود
از جمع نقیضین چرا حیرانی


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

جهان نبود و تو بودی نشانه خلقت همای اوج سعادت به شانه خلقت جهان نبود

$
0
0

جهان نبود و تو بودی نشانه خلقت
همای اوج سعادت به شانه خلقت
جهان نبود و خدا با تو گفتگو می کرد
به حسن خاتمت از آستانه خلقت
فرشته ها صلوات و درود می گفتند
به خاندان تو در کارخانه خلقت
جهان و هرچه درآن پیش تار مویت هیچ!
چگونه از تو بگویم بهانه خلقت؟!
برای از تو نوشتن اجازه با عشق است
همیشه حرف و مضامین تازه با عشق است
خدا سری به زمین زد،سری زدی به زمین
دلش برای زمین سوخت،آمدی به زمین
تو آمدی به جهانی که عشق را کم داشت
هزار پنجره از آسمان زدی به زمین!
از آسمان که به جز چند طرح زود گذر
ندیده بود مگر نقشی از بدی به زمین
به یمن آمدنت مژدگانی آوردند
سبد سبد گل سرخ محمدی به زمین
به یمن آمدنت سنگ مهربان می شد
چهان پیر پس از قرنها جوان می شد
بهار عطر تو را در گلابدان می ریخت
زلال نام تو را در دل جهان می ریخت
دو بال داشت به پهنای آسمان و زمین
فرشته ای که مکان را به لامکان می ریخت
"بخوان به نام خدایت که خلق کرده تو را"
هزار مژده و معنا ازآن "بخوان" می ریخت
جهان چه داشت اگر روشنایی تو نبود
چگونه از سر گلدسته ها اذان می ریخت؟!
بهشت چیست به جز آفتاب چشمانت
گرفته است زمین را عقاب چشمانت
"ستاره ای بدرخشید و …"آن ستاره تویی
ستاره ای که به آن می شود اشاره تویی
ستاره ها و زمین دانه های تسبیح اند
و خیر اول و آخر در استخاره تویی
زمین کتاب خودش را دوباره می خواند
به هرکجا برسد مقصدش دوباره تویی
بدون نور تو راهی به سمت پایان نیست
بتاب بر سر دنیا که راه چاره تویی
بتاب آینه گردان آشنایی ها
بتاب روشنی هر چه روشنایی ها
دعای حضرت آدم قسم به نام توبود
نجات نوح پیمبر به احترام تو بود
عصای حضرت موسی به نامت آذین داشت
دم مسیح مسیحایی از سلام تو بود
خلیل دوش به دوش تو رفت در آتش
که شعله "بَرد و سلام" از طنین گام تو بود
اگر عزیز جهان بود یوسف از خوبی
اسیر حسن تو دلداده کلام تو بود
بیا سری به درختان پیر باغ بزن
به روی شانه شان چارده چراغ بزن
علی پس از تو چراغ ولایت عشق است
کنار حضرت کوثر که آیت عشق است!
دو چلچراغ،دو سرو جوان باغ بهشت
که راز خلقت آنها امامت عشق است
دوازده غزل سبز ناکرٌر ناب
که هرکدام به نحوی روایت عشق است
کسی شبیه تو می آید از اهالی نور
کسی که آمدن او نهایت عشق است!
نهایت همه خوابهای خوب تویی
چراغ روشن دنیا پس از غروب تویی!
نغمه مستشارنظامی


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

پیامبر اعظم(ص) مثنوی ای که از شوقِ تو آیینه سحرخیز شده کوچه ی معرفت از نورِ

$
0
0

 

پیامبر اعظم(ص) مثنوی


ای که از شوقِ تو آیینه سحرخیز شده

کوچه ی معرفت از نورِ تو لبریز شده



هستی آرایه ی چشمانِ تو را یاد گرفت

واژه پردازی ی قرآن تو را یاد گرفت



همه در بـاورمان روحِ مجرّد شده ایم

امّتِ بی دل آییـن محمّـد شده ایم



پُرشد از زمزمه ی رودِ تجـلّی شب ما

خیمه زد در گذرِ قــافله ها مذهب ما



این زمین ، منتظـرآمدنت بود که ماند

سرزمینِ من و مولا شدنت بود که ماند



همه در پَرتوِ منظومه ی تو نور شدیم

با گُل و باغ و می وپنجره محشور شدیم



دلِ ما عـرصه ی نورانیِ آیینِ تـو شد

آیه ی بودنمان سوره ی یاسینِ تـو شد



پَر و بال آمد و مدیـونِ بلال تـو شدیم

همه پروانه ی شبگردِ جمال تـو شدیم



گُلِ ایلافِ قُــرَیشیم اگـر، ایلِ تــوایم

قـومِ سبـزیم همانیم که تمثیـلِ تـوایم



عاشق آل عبــاایم که محبــوب شدیم

مست و مجنونِ شماایم اگر خوب شدیم



مَردمِ عصرِ ظهوریم خدا خواست چنین

جاری از چشمه ی نوریم خدا خواست چنین


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

حق می شود انکار و من انگار نه انگار منصور سر دار و من انگار نه انگار چون زلزله بر گرده

$
0
0

حق می شود انکار و من انگار نه انگار
منصور سر دار و من انگار نه انگار
چون زلزله بر گرده ی ادراک جوانان
باطل شده آوار و من انگار نه انگار
در چنگ هوسهای خیابانی اشباح
عشق است گرفتار و من انگار نه انگار
در قدس و هرات و حلب و موصل و کشمیر
اردو زده تاتار و من انگار نه انگار
کشتند و دریدند شکمهای زنان را
سگهای میانمار و من انگار نه انگار
فریاد از این عصر تماشاگری مرگ
خورشید سر دار و من انگار نه انگار


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

خدايا از تو باشم دور تا كي؟ سراي قلب من بي نور تا كي؟ پري رو! پرچم گل را علم كن

$
0
0

خدايا از تو باشم دور تا كي؟
سراي قلب من بي نور تا كي؟
پري رو! پرچم گل را علم كن
جهان در سلطه ی ساطور تا كي؟
پري رو تو بگو جان جهان را
تماشا با دو چشم كور تا كي؟
نفس محبوس گور سينه تا چند
جهان محكوم حرف زور تاكي؟
شهيدان لبت گمنام تا چند
مريدان هوس مشهور تا كي؟
شياطين همچنان بازارشان گرم
كتاب بندگي مهجور تا كي؟
گل خوشبوي باغ عشق و ايمان
ميان سيمها محصور تا كي؟
بماند بر فراز دار دنيا
خدايا پيكر منصور تا كي؟
هميشه هيچ در هيچيم اي دوست
به خود باشيم ما مغرور تا كي؟


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

تا کبوترها نشستند و از این خوان می خورند زائران از دست تو هر روز احسان مي خورند اي كريم بن كري

$
0
0

 

تا کبوترها نشستند و از این خوان می خورند

زائران از دست تو هر روز احسان مي خورند

اي كريم بن كريم ...حتی کریمانِ جهان...

بر سر این سفره از دستان تو نان می خورند

باز بوي نذری ات پيچيده در پس كوچه ها

نذری ِ چشم تو را مردم فراوان مي خورند

آهوان دشت ها هر شب دخيل ات مي شوند

گندم صحن دلت را ياكريمان مي خورند

باز هم پروانه هاي عاشقت در كل شهر

چادر گلدار پوشیدند و باران مي خورند

امشب از گلدسته ات خورشيد مي بارد به شهر

آسمانها حسرت خاك خراسان مي خورند


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

آقا چه قدر دلم گرفتار شماست صد بار شكسته، باز بيمار شماست انگار تمام شهر فهميده دلـم همسايه

$
0
0

 

آقا چه قدر دلم گرفتار شماست

صد بار شكسته، باز بيمار شماست

انگار تمام شهر فهميده دلـم

همسايه ديوار به ديوار شماست!



***



تغييـر نمـوده اسـت آواز دلـم

شور است كه مي تراود از ساز دلم

اين حال چه حالي ست؟ گمانم امشب

بوشهر به مشهد است پرواز دلم


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

میلاد حضرت امام رضا(ع) چه الفتی به دل از حضرت رضا دارم همیشه حسرت آن گتبد طلا دارم صدای

$
0
0

 

میلاد حضرت امام رضا(ع)


چه الفتی به دل از حضرت رضا دارم

همیشه حسرت آن گتبد طلا دارم

صدای طبل ونقّاره چون به گوش آید

هزار نغمه ز شور و ابو عطا دارم

به کودکی ز رضا مهر در دلم افتاد

که فخر بر همه عالم وما سوا دارم

کنار مر قد پر نور حضرتم امشب

شب تولد آقا رضا رضا دارم

اگر زکنج قفس پا نهم گهی بیرون

رهی به غیر حرم در نظر کجا دارم

کبوتران حرم صف به صف به پروازند

دو صد هما به سرم جای یک هما دارم

تو حج ما فقرایی به سردوم سویت

بس افنخار ازین حج بی ریا دارم

غریو شادی و شور است در حرم امشب

"رها"دلی زشعف پر، زغم رها دارم


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

آقا بیا که فاجعه از حد گذشته است انسان ز مرز هر چه نباید گذشته است آقا بیا ببین که چه ها در ز

$
0
0

 

آقا بیا که فاجعه از حد گذشته است

انسان ز مرز هر چه نباید گذشته است

آقا بیا ببین که چه ها در زمان ما

بر امت مسیح و محمد گذشته است

تو شاهدی خودت که در این روزگار تلخ

بر دوستان خوب خدا بد گذشته است

هر روز بی قراریمان می شود فزون

فرصت برای حوصله شاید گذشته است

فرماندهان ناب تو شاید شمارشان

از مرز شوق آور سیصد گذشته است

هر روز ترس و توطئه، هر روز مرگ و خون

آقا بیا که فاجعه از حد گذشته است


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

سلام ماه نبوت...سلام خوب ِ امین سلام شمس منور که آمدی به زمین تکان به زلف بلندت بده جهانی را ببر

$
0
0

 

سلام ماه نبوت...سلام خوب ِ امین
سلام شمس منور که آمدی به زمین
تکان به زلف بلندت بده جهانی را
ببر ز کفر مسلّم به قله های یقین
تو از ازل به همین شیوه دلبری کردی
تو قبل از اینکه بیایی شدی مبلغ دین
تویی که دست مرا می کشی و می بری ام
از این جهنم دنیا به آن بهشت برین

رسول معجزه های همیشه جاویدان
چقدر آیه ی رحمت دمیده ای به جهان

به شرح صدر تو سوگند یا رسول الله
که شرم می کند از طلعت جبین ات...ماه
تو ای صداقت بی حد...تو ای تمامت عشق
بدون صبح رخ ات...این سپیده های سیاه-
به ظلمتی ابدی می برند دنیا را...
به ظلمتی که نباشد در آن امید پگاه
به جز دعای تو هرگز... و هیچ چیز دگر
دوام حادثه ها را ... نمی کند کوتاه

زمین به عشق تو لبریز عطر قرآن شد
تو آمدی و جهان ناگهان مسلمان شد

تویی محمد و نام تو بهترین نام است
که صبح بعثت تو انهدام هر شام است
بدون مهر تو دنیا پر از پریشانی ست
چقدر با تو جهان تا همیشه آرام است
اسیر زلف تو از هر چه بند آزاد است
به غیر زلف تو هر آشیانه ای دام است
تبسم شکرین ات ، نشانه ی ایمان
بهار خنده ی تو ابتدای اسلام است

خبر رسیده به ما از شکوه لبخندت
نگاه تشنه ی ما... سخت آرزومندت

دهان تو که پر از آیه های تسکین است
پر از تلاوت زیتون و برکت تین است
به دستهای تو باید دخیل بست آقا...
تویی که در نفس ات عطر ختم یاسین است
فدای صورت خندان و قلب غمگین ات
فدای دین شریفت که بهترین دین است
هنوز دور و بر ما پر از ابولهب است
بشر در عصر مدرنیته، باز مسکین است

خدا کند که نگاهت به ما شفا بدهد
خدا لیاقت عشق تو را به ما بدهد


دوباره سر بده آواز ربنایت را
که باز گوش زمین بشنود صدایت را
دعای ما که به بالا نمی رسد...تو ولی
از آسمان به زمین هدیه کن دعایت را
عبای مشکی خود را تکان بده آقا...
بپاش روی زمین برکت عبایت را
هنوز عطر تن ات در مشام دنیا هست...
هنوز حافظه ی خاک ، رد پایت را...

مرور می کند و گریه می کند...هیهات
به خاک پای محمد...سلامی و صلوات

خدا تو را چه معطر ...چه عاشقانه سرشت
برای شرح نگاهت چقدر آیه نوشت
شمیم موی تو را در بهشت جاری کرد
که در هوای تو باشند ...کوچه های بهشت
تو شاهکار خدایی...تو باعث خلقت...
از آبروی تو زیبا شد این زمانه ی زشت
سواد فلسفه دانان به درک تو نرسد...
به درک آنکه به مکتب نرفت و خط ننوشت

نگاه تو، کم از آن مصحف شریفت نیست
برو که شهپر جبریل هم حریفت نیست


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

خورشید پشت ابر اگر دلبری کند شعرم چگونه دعوی افسونگری کند تقدیر روشنش به گلستانه وحی کرد

$
0
0

 

خورشید پشت ابر اگر دلبری کند
شعرم چگونه دعوی افسونگری کند


تقدیر روشنش به گلستانه وحی کرد

نرگس برای چشم جهان مادری کند


من کیستم که شاعر شمس زمان شوم؟

دست غریب عشق مگر یاوری کند

این بیت ها چکیده دردند و اشک و آه
فکری به حال آخرت این آخری کند

تاج گل است و حلقه گل،مقدم تورا
فرش از دل شکسته، گلِ پرپری کند

سی مرغ را تشرف دیدار ممکن است
هدهد اگر دوباره پیام آوری کند

بال و پرم شکست درین انتظار کاش
این شعررا نگاه تو بال و پری کند


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

حالا كه زخم هاي تو مرهم گرفته است بانو تمامِ خانهي من غم گرفته است سِنّي نداشتي چقدر پير مي روي!

$
0
0

 

حالا كه زخم هاي تو مرهم گرفته است
بانو تمامِ خانهي من غم گرفته است
سِنّي نداشتي چقدر پير مي روي!
شرم از قدِ هلالِ تو حالم گرفته است
كِز كرده خاطراتِ تو را مي كند مرور
يك گوشه خانه دارِ تو ماتم گرفته است
جز چند تكهي كفني بينِ بُقچه چيست؟
بر ديده مي گذارد و محكم گرفته است
بانو گُمان نمي كني اندازهي تو را
تابوت سازِ خانه كمي كم گرفته است
بوسه حسين(ع)بر كفِ پايِ تو مي زند
امشب براي عمرِ كَمت دم گرفته است
لحظه به لحظه غسلِ تو را پير مي شوم
از زندگي نفس به نفس سير مي شود
***
با زخم بالِ پر زدنت سرخ گشته است
گلبرگ هاي ياسمنت سرخ گشته است
در لحظه هاي شُستنِ از زيرِ پيرهن
مثلِ غروب پيرهنت سرخ گشته است
چندين و چند جايِ تنِ تو شده كبود
چندين و چند جايِ تنت سرخ گشته است
اين زخمِ سينه بد قِلِقي مي كند هنوز
سرباز كرده و كفنت سرخ گشته است

واي شد گِره ز روسريت واي بر دلم
از زيرِ گوش تا دهنت سرخ گشته است
از بس كه آستين به دهن گريه مي كند
از بُغض صورتِ حسنت سرخ گشته است
از غُصه سر به چوبهي تابوت مي زنم
جان مي كَنم من از تو ولي دل نمي كنم
شاعر : عليرضا شريف


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

اشعار فاطمیه - امام علی(ع) - رضا رسول زاده حریر سبز نبوت چه شد که چین خوردی ؟ به همسرت که

$
0
0

 

اشعار فاطمیه - امام علی(ع) - رضا رسول زاده



حریر سبز نبوت چه شد که چین خوردی ؟

به همسرت که نگفتی کجا زمین خوردی



پس از نبی تو فقط غصه و فقط سیلی

برای یاری اسلام و حفظ دین خوردی



سر نماز جماعت نگاهشان کردم

تو لطمه خورده ای از "آن" و یا از "این" خوردی !؟



سند به دست ز مسجد که آمدی بیرون

چگونه سیلی از آن مرد در کمین خوردی ؟



دو گوشواره شکسته به گوش تو زهرا

تو هم ز دست و ز دیوار ... ! اینچنین خوردی ؟



گل بنفشه ی حیدر تو جام دردت را

از این کبودی یکدست بر جبین خوردی



به فکر حال خودت باش ارغوانی من

چقدر غصه برای من غمین خوردی



رضا رسول زاده


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

شعر مرثیه حضرت زهرا (س) _ وحید قاسمی دست ِ اسلام را چرا بستيد!؟ فاتح بدر و خندق است اين مرد

$
0
0

 

شعر مرثیه حضرت زهرا (س) _ وحید قاسمی

دست ِ اسلام را چرا بستيد!؟

فاتح بدر و خندق است اين مرد

يادتان رفته درب خيبر را

با همين دستها شكست اين مرد

***


يادتان رفته در حنين و احد

ذوالفقار گره گشايي داشت

يادتان رفته تا همين ديروز

در مدينه برو بيايي داشت


***

شرم تان باد! ناجوانمردان

نكشيدش چنين غريبانه

اسدالغالب است، مي جنگد

پنجه در پنجه، مرد و مردانه

***


يادتان رفته از لب ِ تيغش

جاي ِخون، رأفت و كرم مي ريخت

يادتان رفته بي زره ، تنها

لشگري را علي به هم مي ريخت

***


يادتان رفته ذوالفقارش را

ماجراهاي فن ِ دستش را

مَرحبُ و عَمروَد دو نيم شدند

يادتان رفته ضرب ِ شصتش را

***


يادتان رفته آن رشادت ها

مرد ميدان غزوه ها مي شد

تا شماها فرار مي كرديد

سپر جان مصطفي مي شد

***


نبريدش چنين،يدالله است

كفر از او سيلي عيان خورده

اي عربهاي بي حياء ؛ اصلاّ

اسم حيدر به گوش تان خورده

***


نور توحيد را نمي بينيد!؟

كوردل هاي ِ باطن آلوده

وا كنيد اين طنابها را زود

او براي خودش كسي بوده

***


تيره بختان ز فيض محروميد

در صف دشمن ولي هستيد

رفته از يادتان كه مديون

دست پر پينه ي علي هستيد

***


چاه هاي مدينه مي دانند

كه كمر قصدِ كشتنش بستيد

آبروي تمام عالم را

ريسمان دور گردنش بستيد

***


حرمتش را نگه نمي داريد!؟

روي دوشش عبا بيندازيد

او غرورش شكسته نامردان

از سرش تيغ را بيندازيد

***


پا برهنه به مسجدش نبريد

او خودش خاكي ِ خدايي هست

نيمي از كينه را نگه داريد

چون كه گودال كربلايي هست

***


كربلا باز فرصت خوبي است

عقده هاتان به كار مي آيند

سرِ بر نيزه رفتن پسرش

همه با هم كنار مي آيند


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

قدری که داشت قدر مسلّم زیاد بود خون دلی که خورد کمش هم زیاد بود او نور خلقت است که در نور خلقتش

$
0
0

حامد تجری

قدری که داشت قدر مسلّم زیاد بود
خون دلی که خورد کمش هم زیاد بود

او نور خلقت است که در نور خلقتش
زاویّه‌های روشن مبهم زیاد بود

زهرا اگر نبود بهشتی نداشتیم
مهرش اگر نبود جهنّم زیاد بود

در خانه‌اش تمام کنیزان مقدّسند
جایی که مثل حضرت مریم زیاد بود

تارِ گلیم کهنه‌ی انفاق کرده اش
هرچند در نگاه گدا کم؛ زیاد بود
□□□
آری درست، مادرمان زود پیر شد
آری درست، در دل او غم زیاد بود

اما برای سنّ کمش گریه کم کنید
هجده بهار از سر عالم زیاد بود...


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

تمام خاطره ها از تو نقل مي كردند تمام خاطره هايي كه مملو از دردند تمام ثانيه ها از تو شعر مي گويند

$
0
0

 

تمام خاطره ها از تو نقل مي كردند
تمام خاطره هايي كه مملو از دردند
تمام ثانيه ها از تو شعر مي گويند
و رودها ز عزای تو در هیاهویند
درخت هاي زمين نوحه خوان چشم تواند
و عارفان همه دُردي كشان چشم تواند
از اوج حادثه گفتند و از حكايت عشق
از اتفاق جداماندن، از شكايت عشق
از آسمان كه دلش با تو مي خورد پيوند
و از زمين كه ببين اين چنين شدت پابند!
از آيه آيه ي نابي كه با تو نازل شد
و سوره هاي كتابي كه با تو نازل شد
صداي نوحه ي آدم مي آيد و حوا
صداي حروله ي نوح و ناله ي موسي
براي چيدن هفتاد و چند لاله ي عشق
دوباره مي شكند حرمت سلاله ي عشق
زمان دوباره گرفته هواي ابراهيم
رسيده ترجمه ي آيه هاي ذبح عظيم
شب است و غربت لالايي علي اصغر
و اتهام جنون بر سرود يك مادر،
تلاطم دل مادر به وزن گهواره
«گُلُم برو كه خدا خاطِرِت نگهداره...»
ترانه هاي اذان از زبان يك دلبر
شكوه واژه ي "الله"...بعد از آن اكبر...
علم شده علمي با شكوه، با احساس
در آن طرف: همه شمشير،اين طرف:عباس
به ضرب طبل و دهل رقص مي كند شمشير
و پشت خيمه كسي قبر مي كَنَد...شمشير!؛
حيا كن از عطش كودكان رنجيده
و از تبسم بر تيزي تو خنديده
حيا كن از زدن ضربه بر حرير تني
و از بريدن گلبرگ هاي ياسمني
...
براي ديدن اوج شكوه قرباني
خدا بروي زمينش گرفته مهماني
رسيده مادري از جنس ياس،اما سرخ
نگاه زخمي مردي - به رنگ دريا- سرخ
غروب مي شود و آسمان گرفته جنون
شكست مي خورد اين بار هم ستم از خون
شكوه زينبي خطبه هاي شيدايي
«وَ ما رأيتُ بجز جلوه هاي زيبايي...»
زمان گذشته، زمين غرق در فراموشي است
اگر چه در دلمان عشق رو به خاموشي است،
كسي ز مشرق دنيا طلوع خواهد كرد
و ماجراي زمين را شروع خواهد كرد
زمانه بستر يك انتقام خواهد شد
حسين بار دگر هم امام خواهد شد...


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

تمام خاطره ها از تو نقل مي كردند تمام خاطره هايي كه مملو از دردند تمام ثانيه ها از تو شعر مي گويند

$
0
0

 

تمام خاطره ها از تو نقل مي كردند
تمام خاطره هايي كه مملو از دردند
تمام ثانيه ها از تو شعر مي گويند
و رودها ز عزای تو در هیاهویند
درخت هاي زمين نوحه خوان چشم تواند
و عارفان همه دُردي كشان چشم تواند
از اوج حادثه گفتند و از حكايت عشق
از اتفاق جداماندن، از شكايت عشق
از آسمان كه دلش با تو مي خورد پيوند
و از زمين كه ببين اين چنين شدت پابند!
از آيه آيه ي نابي كه با تو نازل شد
و سوره هاي كتابي كه با تو نازل شد
صداي نوحه ي آدم مي آيد و حوا
صداي حروله ي نوح و ناله ي موسي
براي چيدن هفتاد و چند لاله ي عشق
دوباره مي شكند حرمت سلاله ي عشق
زمان دوباره گرفته هواي ابراهيم
رسيده ترجمه ي آيه هاي ذبح عظيم
شب است و غربت لالايي علي اصغر
و اتهام جنون بر سرود يك مادر،
تلاطم دل مادر به وزن گهواره
«گُلُم برو كه خدا خاطِرِت نگهداره...»
ترانه هاي اذان از زبان يك دلبر
شكوه واژه ي "الله"...بعد از آن اكبر...
علم شده علمي با شكوه، با احساس
در آن طرف: همه شمشير،اين طرف:عباس
به ضرب طبل و دهل رقص مي كند شمشير
و پشت خيمه كسي قبر مي كَنَد...شمشير!؛
حيا كن از عطش كودكان رنجيده
و از تبسم بر تيزي تو خنديده
حيا كن از زدن ضربه بر حرير تني
و از بريدن گلبرگ هاي ياسمني
...
براي ديدن اوج شكوه قرباني
خدا بروي زمينش گرفته مهماني
رسيده مادري از جنس ياس،اما سرخ
نگاه زخمي مردي - به رنگ دريا- سرخ
غروب مي شود و آسمان گرفته جنون
شكست مي خورد اين بار هم ستم از خون
شكوه زينبي خطبه هاي شيدايي
«وَ ما رأيتُ بجز جلوه هاي زيبايي...»
زمان گذشته، زمين غرق در فراموشي است
اگر چه در دلمان عشق رو به خاموشي است،
كسي ز مشرق دنيا طلوع خواهد كرد
و ماجراي زمين را شروع خواهد كرد
زمانه بستر يك انتقام خواهد شد
حسين بار دگر هم امام خواهد شد...


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

حبیب بن مظاهر بی گمان در هر زمان وهرمکان عشق ، نشناسد دل پیر و جوان عشق در دل ها چو ظاهر می شود

$
0
0

 

حبیب بن مظاهر
بی گمان در هر زمان وهرمکان
عشق ، نشناسد دل پیر و جوان
عشق در دل ها چو ظاهر می شود
دل « حبیب بن مظاهر» می شود
درگذار از روزها و روزگار
دیده او هفتاد پاییز و بهار
هست او از جمله اصحاب رسول
ازمحبان است و بی تاب رسول
درجمل ، صفین ، هم درنهروان
بوده همراه امیر مومنان
حامل علم علی مرتضاست
با« منایا و بلایا » آشناست
استوار و پرصلابت گام او
قلب دشمن در هراس از نام او
بس شجاع ومهربان ونیک خوست
جایگاهی ویژه دارد نزد دوست
پیش بینی کرده مرگ خویش را
با شهادت ، در زمین کربلا
کوله بارش بسته در راه سفر
تا گذارد پا به میدان خطر
پیر اما ، در شجاعت بی نظیر
درمصاف دشمن حق ، شیرگیر
سر به فرمان « حسینش » داده است
درسپاه کربلا فرمانده است
با دلی از عشق جانان بی قرار
می گذارد پا به سمت کارزار
رزم او با شب پرستان دیدنی ست
عزم او در سمت میدان دیدنی ست
همچو کوهی سرفراز و سربلند
با نوایی گرم وگیرا و بلند
ایستاده تا رجز خوانی کند
ازنوایش دشت ، طوفانی کند
«من حبیب هستم ، حبیب مظهری
فارس هیجا و حربی تسعری»
لشکر دشمن هیاهو می کند
سوی او از هر طرف رو می کند
وقت رزمی نابرابر می شود
سهم عاشق ، دادن سر می شود
درهجوم لشکر کفتارها
می زند بوسه « حبیبم » خاک را
رد صدها زخم بر روی تنش
می چکد خون از لب پیراهنش
می کند بر عهد و پیمانش وفا
با تنی زخمی ، سری از تن جدا
کن تماشا جلوه ی آن ماه را
می درخشد بر فراز نیزه ها
بر شهیدانی چنین والامقام
صد سلام و صد سلام وصد سلام


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

امشب ز بی وفایی دنیا گریستم یاد آمد از حسینم و تنها گریستم با تشنگان جان به لب ساحل فرات در خلوتم

$
0
0

 

امشب ز بی وفایی دنیا گریستم
یاد آمد از حسینم و تنها گریستم
با تشنگان جان به لب ساحل فرات
در خلوتم نشسته وشب را گریستم
بر دامن حسین سر خونین اکبرش
دیدم به داغ سینه ی لیلا گریستم
دیدم به نهر علقمه تنها ترین شهید
دست از تنش جدا و به صحرا گریستم
در واپسین وداع حسین با رقیه کو
بنهاد سر به سینه ی بابا گریستم
"آیا کسی بود که کند یاری حسین"
با گوش جان شنیدم و دریا گریستم
با آن نگاه آخر زینب به قتلگاه
بر هر دو نور دیده ی زهرا گریستم
در این جهان یزید فراوان حسین کم است
بر درد بی حسینی دنیا گریستم
شعری نگفته است (رها)لایق حسین
بر حال خود ز درد تمنا گریستم


منبع : http://harame-shah.rozblog.com
Viewing all 4235 articles
Browse latest View live