( حضرت معصومه )
چادرش از جنس باران بود و قلبش لاله زار
شانه هایش تکیه گاه بغض های بیقرار
دامنش از نسل دامان حریر آفتاب
چشمهای پاکش از ذریه ی سبز بهار
دختر بی شبهه ی سجاده های نور بود
گریه هایش سر به مُهر و سجده هایش بی شمار
خواهر خورشید بود و تن به ظلمت ها نداد
چیره شد بر ابرها و بر کسوف آزگار
وسعت اندوه را کوچید تنها و غریب
تا بگیرد روشنی ها را سراغ از روزگار
در مسیر عشق اما طاقت او طاق شد
بر زمین افتاد آن سرو " فراوان شاخسار "
. . .
آه ! اینک سبزه زار چادر معصوم او
چون بهشتی در کویر خشک مانده یادگار
سودابه مهیجی
با تشکر از سرکار خانم سودابه مهیجی بخاطر ارسال این شعر
منبع : http://harame-shah.rozblog.com