Quantcast
Viewing all 4235 articles
Browse latest View live

کسی که صحن خانه اش گلــیم بود چهـــارمین صـــراط مســتقــیم بـود خـــدا نبود اگــــر چـــه او کریـ

کسی که صحن خانه اش گلــیم بود

چهـــارمین صـــراط مســتقــیم بـود

خـــدا نبود اگــــر چـــه او کریـــم بـود

همان که کــــم صداش می کنیم بود

کرامــــتش بـــه غربتــش نمـی رسد

و دســت هـــم به تربـتش نمی رسد

دو چشم نه دو چشمه ی شراب ساز

کـــه ذره پـــرورنــــد و افــتا ب ســاز

سریــــع الســــتجابه مستـجاب ساز

سکـــوت کــــردن تـــــو انقـــلاب ساز
 

و زیــــر گنـــــبد کبــــــود کــربــــــلا

نبـــــود صــــــلح تـــــــو نبــود کربلا
 

چــــقدر از تـــــو کــم غــزل نوشته اند

لــــب تـــــو را پـــر از عسل نوشته اند

تـــــو را دلــــــاور جمـــــل نوشــته اند

کــــه دشــــمنان تــو را اجل نوشته اند
 

به معـــــرکـــه کـــم از عــلی نداشتی

سپـــــاه و لـــــشکری ولـــی نداشتی
 

شهــــید کـــوچه بودی و شـهید کشت

رخ کــــبود و گیـــــسوی ســـپید کشت

تــــو را یکـــــی دو روز قـــبل عید کشت

زنـــــت تـــــو را بــــه خـاطر یزید کشت

 

تـــو زخـــــم از زبـــــان شــهر خورده ای

تــــو اولیـــــن امـــــام زهــــر خـورده ای


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

گل کرده در زمین، کَرَم آسمانیت آغوش باز می رسد از مهربانیت حالا بیا و سفره مینداز سفره دار حالت خ

گل کرده در زمین، کَرَم آسمانیت

آغوش باز می رسد از مهربانیت

حالا بیا و سفره مینداز سفره دار

حالت خراب می شود و ناتوانیت

دارد مرا شبیه خودت پیر می کند

جان برده از تمام تنم نیمه جانیت

یوسف ترین سلاله ی تنهاتر از همه

سبزی رسیده تا به لب ارغوانیت

این گرد پیری از اثر خاک کوچه است

بر موی تو نشسته ز فصل جوانیت

باید که گفت هیئتِ سیار مادری

خرج عزا شدیّ و خدای تو بانیت

زهر از حرارت جگرت آب می شود

می گرید از شرار غم ناگهانیت

زینب به پای تشت تو از دست می رود

رو می شود جراحت زخم نهانیت

آقای زهر خورده چرا تیر می خوری؟

چیزی نمانده از بدن استخوانیت


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

تو آن هفتمین قبله باوری امامِ پس از موسی جعفری تو در امتداد علی نازلی تو رودی تو دنبالهٔ کوثری ن

تو آن هفتمین قبله باوری

امامِ پس از موسی جعفری

تو در امتداد علی نازلی

تو رودی تو دنبالهٔ کوثری

نیازی نداری به این چیزها

تو هشتم ولیعهد پیغمبری

غروب عزایت طلوع شرر

نسیم غریبیِ پشت دری

چگونه است حال پریشان تو

الا ای غریب خدا بهتری؟

از این کوچه تا حجره ات می روی

به یاد زمین خوردن مادری

نفس می کشی ناتوان می شوی

نفس می کشی لاله می آوری

شکسته پری با کدامین بال

از این حجره خاکی ات می پری؟!

لبی پاره و استخوانی کبود

برای خدا با خودت می بری

کنار تن نقش بر حجره ات

نه یکی دختری بود و نه خواهری

برای تو گیسو پریشان کند

برای تو پاره کند معجری

اگر چه شهیدِ خدایی ولی

به دست شما هست انگشتری

از این شهر غم تا وطن می روی

غریبی ولی با کفن می روی


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

مانند مادرت شده ای، قد خمیده ای! آقا چرا عبا به سرخود کشیده ای !؟ با درد کهنه ای به نظرراه می روی

مانند مادرت شده ای، قد خمیده ای!

آقا چرا عبا به سرخود کشیده ای !؟

با درد کهنه ای به نظرراه می روی !؟

مانند مادرت چقدر راه می روی !

خون ِجگربه سینه به اجبار می دهی

راهی نرفته! تکیه به دیوار می دهی

داغ غریبی تو، نمک بر جگرزند

خواهرنداشتی که برایت به سرزند

اینجا مدینه نیست، چرا دلخوری شما !؟

درکوچه های طوس زمین می خوری چرا ؟

با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده

خاک لباس های خودت را تکان بده

مقداری ازعبای شما پاره شد،ولی...

نیزه نزد کسی به تو ازکینه ی علی

اینجا کسی به پیرهن تو نظر نداشت

فکروخیال گندم ری را به سر نداشت

اینجا کسی به غارت انگشترت نرفت

چشمی به سمت مقنعه ی خواهرت نرفت


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

گلها به عطرعود تنت گیر می دهند پروانه ها به سوختنت گیر می دهند منبر ندیده هایِ نمازخلیفه ها حتی ب

گلها به عطرعود تنت گیر می دهند

پروانه ها به سوختنت گیر می دهند

منبر ندیده هایِ نمازخلیفه ها

حتی به شیوه ی سخنت گیر می دهند

دیروزاگربه صلح شما گیرداده اند

امروزهم به سینه زنت گیر می دهند

زهرا چرا همیشه دراین کوچه های تنگ

غمها به خنده ی حسنت گیر می دهند؟

اصلا فدک بهانه شان بود،ای غریب

بی برگه هم به ردّ شدنت گیر می دهند

ای یوسف مدینه چرا جای پیرهن!

با تیغ وتیر، برکفنت گیر می دهند؟

این چند تیرمانده، دگرقسمت تو نیست

وقتش، به پاره های تنت گیر می دهند


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

هر تشنه به جای آب سیلی می خورد با روی زخون خضاب سیلی می خورد هر طفل یتیم کز بنی هاشم بود از آل بن

هر تشنه به جای آب سیلی می خورد

با روی زخون خضاب سیلی می خورد

هر طفل یتیم کز بنی هاشم بود

از آل بنی شراب سیلی می خورد

از آن که به کودکی علی ع شیرش داد

ناموس ابوتراب سیلی می خورد

دلبند علی ع تا که زدرگاه خدا

شیخی ببرد ثواب سیلی می خورد

اسلام بنی امیه جاری شد و زن

با داشتن حجاب سیلی می خورد

قرآن به فراز نیزه قرآن می خواند

هر سوره ی آن کتاب سیلی می خورد

خاکی به سرم که اصغر ع از نی می دید

از قاتل او رباب سیلی می خورد


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

سايه ي دستي ميان قاب چشمان ترش چادرخاكي زهرا بالش زير سرش رنگ خون پاشيده بر آيينه ي احساس او لكه

سايه ي دستي ميان قاب چشمان ترش

چادرخاكي زهرا بالش زير سرش

رنگ خون پاشيده بر آيينه ي احساس او

لكه هاي سرخ روي گوشوار مادرش

اين دم آخربه ياد ميخ در افتاده است

خانه را آتش زند با روضه ي پشت درش

لخته ها را پاك مي كرد از لب خشكيده اش

زينب خونين جگر با گوشه هاي معجرش

برخلاف رسم سرخ كشتگان راه عشق

رفته رفته سبزتر مي شد تمام پيكرش

با نظر براشك قاسم گفت: واي از كربلا

نامه اي را داد با گريه به دست همسرش

روضه ي «لايوم» مي خواند غريب اهلبيت

كربلايي ها چه گريانند در دوروبرش!

چشم اميدش به قد وقامت عباس بود

ايستاده با ادب ساقي كنار بسترش


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

یا امام حسن (ع) از روز ازل خلق شدم چون حَسَنِینی قلب حسنی دارم و احساس حُسینی از کرب و بلا تا به

یا امام حسن (ع)

 از روز ازل خلق شدم چون حَسَنِینی

قلب حسنی دارم و احساس حُسینی

از کرب و بلا تا به بقیع هروله دارم

زهرا به دلم ساخته بین الحرمینی

محمود ژولیده


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

ای مادری ترین پسر فاطمه ، حسن! ای مجتبی ترین ثمر فاطمه ، حسن ! آن مقتدا که هیچ کَسَش اقتدا نکرد ب

ای مادری ترین پسر فاطمه ، حسن!

ای مجتبی ترین ثمر فاطمه ، حسن !

آن مقتدا که هیچ کَسَش اقتدا نکرد

با اینکه هست تاج سر فاطمه ، حسن!

وقتی که در مدینه غریبش گذاشتند

یعنی شکست بال و پر فاطمه ، حسن!

حتی صدای تو به سپاهت نمی رسید

یعنی شکسته شد کمر فاطمه ، حسن!

روزی که مادر تو به کوچه ز پا فتاد

چشم تو دید درد سر فاطمه ، حسن!

در ناله ها و نافله های شبش کسی

چون تو ندید چشم تر فاطمه ، حسن!

در بین اهل بیت ، خدایی خودت بگو

مثل تو کیست خونجگر فاطمه ، حسن!

چون تو کسی که چادر خاکی ندیده است

ای قامتت عصا به بر فاطمه ، حسن!

سیلی به پیش چشم تو بر مادرت زدند

دیوار بود و زخم سر فاطمه ، حسن!

زهرا اگر که شد سپر مرتضی علی

آری تویی ، تویی سپرِ فاطمه ، حسن!

الحق که از حسین تو هستی غریب تر

این غربت است ، در نظر فاطمه ، حسن!

یک یار هم کنار تو روز وفا نماند

در غربتی تو هم اثر فاطمه ، حسن!

یک عمر خونِ دل ز گلویت به تشت ریخت

ای پاره پارۀ جگر فاطمه ، حسن!


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

کوچه به کوچه پشت نی از بس دویده ام باور نمی کنم سر قبرت رسیده ام مهمان خسته آمده از جا بلند شو دی

کوچه به کوچه پشت نی از بس دویده ام

باور نمی کنم سر قبرت رسیده ام

مهمان خسته آمده از جا بلند شو

دیگر توان نمانده مرا قد خمیده ام

چشمی نمانده تا که تماشا کنم تو را

سویی نمانده بهر من ای نور دیده ام

شاید نمی شناسی مرا پیر تر شدم

من زینبم که داغ غمت را کشیده ام

لطفی کن و کنار خودت دفن کن مرا

دیگر حسین به جان خودت من بریده ام


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی تو شفیع دو سرایی تو ولی نعمت مایی تو رئوفی، تو عطوفی، تو رضایی، ت

تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی
تو شفیع دو سرایی تو ولی نعمت مایی
تو رئوفی، تو عطوفی، تو رضایی، تو رضایی
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی
پر زند مرغ دلم در حرمت همچو کبوتر
به شهان ناز کنم تا که شوم سائل این در
گل احمد گل زهرا پسر موسی جعفر
چه شود گر که به من گوشة چشمی بنمایی
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی
غم ناگفتة دل را تو شنیدی تو شنیدی
تو به دست کرمت ناز گنه کار کشیدی
«آمدم قبر تو بوسیدم و رفتم به امیدی
که شب اول قبرم تو به دیدار من آیی»
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی
جز تو نشنیده ام ای پادشه عالم امکان
که شود پادشهی ضامن آهوی بیابان
چه شود ای حرمت کعبة دل قبلة ایمان
که مرا هم سر کویت بپذیری به گدایی
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی
ای به چشم همه چون سیل روان اشک عزایت
یابن زهرا چه کنم گر نکنم گریه برایت
به چه جرمی جگرت پاره شد ای جان به فدایت
تو که فرزند جگر پارة پیغمبر مایی
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی
سینه می سوخت به هر محفلت ای یوسف زهرا
چه ستم ها که نشد با دلت ای یوسف زهرا
میزبان تو شده قاتلت ای یوسف زهرا
جان عالم به فدایت این همه مظلوم چرایی
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی
تو و آن حجرة در بسته و آن رنگ پریده
به جگر شعله، به لب زمزمه چون مار گزیده
دو عزادار تو معصومه و زهرای شهیده
ای که از اّم و اَب و خواهر و فرزند جدایی
تو غریب الغربایی، تو معین الض


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

بوی باران و بوی دلتنگی می وزد از حوالی چشمت چه شده که شقایق و لاله می چکد از زلالی چشمت آسمان هم به

بوی باران و بوی دلتنگی
می وزد از حوالی چشمت
چه شده که شقایق و لاله
می چکد از زلالی چشمت

آسمان هم به گریه افتاده
هم نفس با نگاه بارانیت
ناله ناله فرات می ریزد
زمزم اشک های پنهانیت

بغض های دلت ترک می خورد
در همان شام بیقرای که ...
لاله لاله دل پریشانت
خون شد از خون آن اناری که ...

در غروب نگاه محزونت
آرزویی به جز شهادت نیست
چه غریبانه اشک می ریزی
و به بالین تو جوادت نیست

خوب شد که ندید فرزندت
بین آن کوچه دست بر پهلو
روضه خوان شد نگاه خونبارت
کوچه، دیوار، لاله، در، پهلو

سر سپردی به خاک دلتنگی
گوشه حجره قتلگاهت بود
گریه گریه مصیبتی اعظم
جاری از گوشه نگاهت بود

چه به روز دل تو آوردند
که عطش شعله می کشید از جان
ذکر لب های تشنه ات هر دم
السلام علیک یا عطشان

آه با چشم غرق خون دیدی
کربلا کربلا مصیبت بود 
هم نوا شد دل شکسته تو
با سری که پر از جراحت بود:

بر سر نیزه های نامحرم
لحظه لحظه چه بر سرت آمد
وای از دست های سنگینی
که به تکریم دخترت آمد

سنگ ها گرم بوسه از لب هات
در همان کوچه در عبوری که ...
چه شد ای سر بریده زینب
سر در آوردی از تنوری که

 

پایگاه شعر مذهبی رضیع الحسین ع


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

زآن طشت پر ز اشك خون در مقابلش پيدا بود كه زهر چه كرده است با دلش مظلوم چون على و به مظلوميش گواه

زآن طشت پر ز اشك خون در مقابلش

پيدا بود كه زهر چه كرده است با دلش

مظلوم چون على و به مظلوميش گواه

 آنخانه نبى كه بود در مقابلش

او حاصل نبوّت و بيداد دشمنان

 از آب شعله خيز، شرر زد به حاصلش

عمر حسن ز عمر على سخت تر گذشت

 تا آن كه مرگ آمد و حل كرد مشكلش

از ورطه اى كه بود كران تا كران ملال

 موجى زد و رساند، شهادت به ساحلش

هر مرد راست محرم دل همسرش، ولى

 غربت ببين كه همسر او گشته قاتلش

از زهر، پاره پاره و از صبر، ريزريز

 قرآن برگ شهادت بود دلش

چشمش به لطف اوست «مؤيّد» كه دم زند

 گاه از مصائب وى و گاه از فضايلش

منبع : http://harame-shah.rozblog.com

امشب کران درد دلم بی کران شده باران ابرهای غمم بی امان شده باز این دل از غریبیتان حرف می زند از غ

امشب کران درد دلم بی کران شده

باران ابرهای غمم بی امان شده

باز این دل از غریبیتان حرف می زند

از غربتی که همدم آن یک جوان شده

همپای ناله های پر از سوز آخرت

درّ گران ز چشم جوانت روان شده

از بس که گریه کرده صدایش گرفته است

از پا نشسته ، خسته شده ، نا توان شده

رنگ از رخت پریده ، عرق کرده ای چرا ؟

آقا مگر که موقع پروازتان شده ؟

اینجا زمین کنار زمان گریه می کند

گویا دوباره مادرتان روضه خوان شده

از لا به لای مقتل در خون نشسته ات

یک بیت روضه زمزمه ی عرشیان شده

یک کربلا و یک تن بی سر کنار قبر

یک بوریا کفن به تن آسمان شده

شاعر : وحید محمدی


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

امام زمان(عج)-مناجات محرمی هر كه محروم است از تو مَحرمِ مِیخانه نیست هر كه با آتش نمی جوشد دلش پر

امام زمان(عج)-مناجات محرمی

 

هر كه محروم است از تو مَحرمِ مِیخانه نیست

هر كه با آتش نمی جوشد دلش پروانه نیست

من اویسم قسمتم انگار دیدارت نشد

از قَرَن می آیم و ارباب امّا خانه نیست

گشتم و گفتند بر این روضه ها سر می زنی

بانیِ این اشك ها جز چَشمِ صاحب خانه نیست

من حسینی زاده ام از شیر و اشكِ مادرم

سینه ام با آتشِ عشقِ شما بیگانه نیست

حسِ این دیوانگی تقصیرِ خاكِ كربلاست

سال ها در كربلا گشتیم جز دیوانه نیست

باز هم موی شما با ناله ها آشفته شد

كارِ گیسوی پریشانِ شما با شانه نیست

مثلِ زن های پسر از دست داده آمدیم

خانه ی چَشمانِ ما از سیل جز ویرانه نیست

بس كه امشب گل به غم های یتیمت ریختیم

آه دیگر لاله ای در گوشه ی گلخانه نیست


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

بازگشت کاروان به مدینه-حضرت زینب(س) کیست این زن ز دور می آید با نگاهی صبور می آید آبله پا و خسته

بازگشت کاروان به مدینه-حضرت زینب(س)

 

کیست این زن ز دور می آید

با نگاهی صبور می آید

آبله پا و خسته و مجروح

جسم او راه می رود یا روح

کیست این زن که جامه اش نیلی ست

گل گل صورتش رد سیلی ست

هر طرف وای وای و همهمه ست

عجب این زن شبیه فاطمه ست

رنگ و بوی حسین دارد او

شیون و شور و شین دارد او

مردم این زینب عزیزم نیست

محرم چشم اشک ریزم نیست

زینب من که قد خمیده نبود

این قدر رنگ و رو پریده نبود

مردم این را که خوب می دانید

زینب من بلا ندیده نبود

از کدامین بلا شکسته چنین

قامتش این قدر تکیده نبود

وای من روی او خراشیده است

چه کس این بذر فتنه پاشیده است

زینب من که قد خمیده نبود

این قدر رنگ و رو پریده نبود

آفتاب قبیله ی طاها!

زینب من! عقیله ی طاها!

دختر آسمانی زهرا!

میوه ی زندگانی زهرا!

آمدی، آمدی غرور علی!

وارث سینه ی صبور علی!

تو که محبوبه ی خدا بودی

زینب دوش مصطفی بودی

آمدی زینبم، شکسته چرا؟

این همه خسته خسته خسته چرا؟

آه زینب چقدر تنهایی!

کوه دردی ولی شکیبایی

ز چه هستی؟ ز سنگ یا آهن

ای کبودای تازیانه ی من!


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

پیامبر اکرم (ص)-شهادت دیگر طبیب بر سر بالین نیاورید بالینِ من حسین و حسن را بیاورید این شرحِ صدر

پیامبر اکرم (ص)-شهادت

 

دیگر طبیب بر سر بالین نیاورید

بالینِ من حسین و حسن را بیاورید

این شرحِ صدر، مرهمِ جان کَندَنِ من است

از سینه ام حسینِ مرا از چه می برید؟

ای نور دیدگانِ من این گونه بی قرار

امروز بر رسول گریبان چه می درید؟

روزی رسد که هر دو جگر پاره می شوید

با این که در بهشت شما هر دو سرورید

بوسه اگر به روی لبان شما زنم

روزی ز تشتِ خون، جگر، سر بر آورید

 زهرای من! تو اِذنِ دخولِ اَجَل بده

زیرا خدا به غیر تو کوثر نیافرید

او که دری به غیرِ درِ خانه اَت نزد

داند خدا مرا به ولای تو پَروَرید

تا می شود، حبیبۀ من پشت در نرو!

زود است، استغاثه کنان پشت این درید

ای دشمنان فاطمه از من حیا کنید!

بعد از پدر چه بر سر این دختر آورید

دور مرا کسا،  بگیرید دخترم!

آخر شما تمامِ امید پیمبرید

بنشین علی! که خوب به رویت نظر کنم

آری خدا جمال تو از خویش آفرید

نعش مرا شبانه چو غسل و کفن کنی

مخفی ز بی کفن کَفَنم را بیاورید

حالا که من وصیّت یک عمر می کنم

کاغذ قَلم برای نوشتن بیاورید


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

بازگشت کاروان به مدینه-حضرت زینب(س) مدینه! کاروانی سوی تو با شیون آوردم ره آوردم بود اشکی که دامن

بازگشت کاروان به مدینه-حضرت زینب(س)

 

مدینه! کاروانی سوی تو با شیون آوردم

ره آوردم بود اشکی که دامن دامن آوردم

مدینه! در برویم وا مکن چون یک جهان ماتم

نیاورد ارمغان با خود کسی، تنها من آوردم

مدینه، یک گلستان گُل اگر در کربلا بُردم

ولی اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم

اگر موی سیاهم شد سپید از غم ولی شادم

که مظلومیت خود را گواهی روشن آوردم

اسیرم کرد اگر دشمن، به جان دوست خرسندم

که پیروزی به کف در رزم با اهریمن آوردم

مدینه، این اسارت ها نشد سدّ رهم بنگر

چه ها با خطبه های خود به روز دشمن آوردم

مدینه، یوسُف آل علی را بردم و اکنون

اگر او را نیاوردم، از او پیراهن آوردم

مدینه، از بنی هاشم نگردد با خبر یک تن

که من از کوفه پیغام سرِ دور از تن آوردم

مدینه، گر به سویت زنده برگشتم مکن عیبم

که من این نیمه جان را هم به صد جان کندن آوردم


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و شهادت ای کرم، خاک قدم‌هـای گدای در تو ای فـدای نظر حُسن خـدا منظـر تـو چ

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و شهادت

 

ای کرم، خاک قدم‌هـای گدای در تو

ای فـدای نظر حُسن خـدا منظـر تـو

چشم ارباب کرم مانده به دست کرمت

آبـرو یافتـه خورشیـد ز گـرد حرمت

عرش، خشتی‌ست ز ایوان رفیع تو حسن!

وسعت ملک الهی‌ست بقیع تو حسن!

مهر تو شیرۀ جان، میوۀ باغ دل ماست

قبر بی‌شمع و چراغ تو چراغ دل ماست

پســــر اول زهــــرا و امـــام دوم

چارمین فـرد ز پنجـی و فـروغ سوم

بوسه‌های نبوی بـر دهنت گل کرده

آیت وحی خـدا از سخنت گل کرده

بوسه برداشته پیوسته دعا از لب تو

شانۀ عرش، نشـانِ نبـوی مرکب تو

حسنـی؛ حُسن خدای احـد ذوالمننی

در کمال و ادب و حسن و ملاحت حسنی

تو کریمی تو زعیمی تـو امامی تو ولی

کرده ده‌سال امامت به حسین‌بن‌علی

سینـه و شانـه و آغـوش محمّد جایت

گـل لبخنـد خـدا ریخته بـر سیمایت

وسعت ملک خدا سفرۀ مهمانی توست

خوش‌ترین ذکر خداوند، ثناخوانی توست

تـو ز طفلـی غــم ایـام، مکـرر دیدی

سوختی، آب شدی، داغ پیمبـر دیدی

شاهـد غـربت و تنهایی حیــدر بودی

تـا اُحـد گریه‌کنان همـره مادر بودی

تـو درِ خانــۀ آتـش زده را مـی‌دیدی

مادرت نقش زمین می‌شد و می‌لرزیدی

قاتلت اوست که در پیش دو چشمان ترت

تازیانــه زده بــر مــادر نیکـو سیـرت

قاتلت اوست که با خشم، لگد بر در زد

مـادرت نالـه کشیـد از جگـر و پرپر زد

دوست هم طعنـه زد و قلب تو آزرد به قهر

آخرین قاتـل تو زخم‌زبـان بـود نه زهر

زندگانیت همه خون جگـر خوردن بود

کوه انـدوه، سرشـانه خـود بـردن بـود

خورد شمشیر ستم تا که به فرق پدرت

زخم آن تیغ شـد و رفت فرو در جگرت

گشت هر روز جسـارت به تو از اعدایت

بلکـه سجـاده کشیدنـد ز زیــر پــایت

نـه فقـط در غـم تو حیدر و زهرا گرید

بهـر تـو مـرغ هـوا، ماهـی دریـا گریـد

گر چـه در زندگی‌ات ظلم فراوان کردند

در عوض موقع تشییع تو جبران کردند!

عـوض گـل کـه گذارنـد بـه آیات تنت

لاله‌هـا تیر شـد و رفـت فـرو در بـدنت

چه جگرها که چو آتش همه افروخته شد

چه بگویم؟ تن و تابوت به هم دوخته شد

تیرهایی که بر آن نخـل گل یـاس زدند

همـه را بـر جگـر حضـرت عبـاس زدند

داغ‌هــا بـــر جگــر آل علــی بنهـادند

خوب بر ختم رسل اجـر رسـالت دادند!

زخم‌هـا گشت نمایـان ز حجـاب کفنت

تـا حسین‌بن‌علـی تیــر کشیـد از بدنت

سوزهـا را بـه درون جگـر خـود پوشید

تا که تیر از گلـوی کودک شش‌ماهه‌ کشید

تیر خصم از تن و تابوت گذشت و ناگاه

رفـت در دیــدۀ عبــاس و دل ثــارالله

شـد یکی از شـرر زهـر و ز تیر دشمن

تن صدچاک حسین و جگر پاک حسن

دل هـر سوخته‌دل گشت دیار غم‌شان

اشک «میثم» همه‌جا باد نثار غم‌شان


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

امام حسن(ع)-شهادت زهر آتش شد و بر زخم دلی مضطر خورد جگری سوخته را تا نفس آخر خورد زهر سوزاند ول

امام حسن(ع)-شهادت

 

 زهر آتش شد و بر زخم دلی مضطر خورد

جگری سوخته را تا نفس آخر خورد

زهر سوزاند ولی بر جگرم هیچ نبود

آه از آن زخم که بر سینه ی پیغمبر خورد

زهر سوزاند ولی قاتلم عمری ست حسین

پنجه ای بود که بر برگ گل پرپر خورد

او مرا پشت سر چادر خود پنهان کرد

تا نبینم چه بر آن چهره ی نیلوفر خورد

ایستادم به روی پنجه ی پایم امّا

دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد

مادرم خورد زمین گرد و غباری برخاست

دست من بود که با ناله ی او بر سر خورد


منبع : http://harame-shah.rozblog.com
Viewing all 4235 articles
Browse latest View live