Quantcast
Channel: حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه
Viewing all 4235 articles
Browse latest View live

خدا نوشت : محرم سیاه بر تن کرد دوباره حضرت خاتم سیاه بر تن کرد زمین حسینیه شد، روضه خوان آن خو

$
0
0

 

خدا نوشت : محرم سیاه بر تن کرد

دوباره حضرت خاتم سیاه بر تن کرد

زمین حسینیه شد، روضه خوان آن خورشید

و هر چه بود در عالم سیاه بر تن کرد

شکست بغض خدا با نماز ظهر تو

و کعبه – بیت خدا- هم سیاه بر تن کرد

قلم به شوق تو برخاست شاعری بکند

نوشت مصرعی از غم سیاه بر تن کرد

حسین وغم؟! چه غمی؟ عشق غم ندارد که

کجاست کرببلا؟! دل حرم ندارد که

چه غصه ای؟ که پر از شوق و شور و زیبایی است

محرم اول دلدادگی و شیدایی است

تو ترجمان غدیری که حیدر آورده

تو آب چشمه ی عشقی که کوثر آورده

مرا ببین که سیاه است سینه ام ز گناه

مرا ببخش به این اشک و این لباس سیاه

هنوز خیمه و هیئت به پا کند چشمت

تو محشری و قیامت به پا کند چشمت

و عشق...آه...چه آورده بر سر زینب؟

فدای خطبه ی از جنس حیدر زینب

دوباره عشق سر از شعر من در آورده

و بیت های مرا سوی دیگر آورده

فدای غربت آن شاه بی سپاهی که

دلاوری به بزرگی اصغر آورده

برای جذب نگاه تمامی تاریخ

جمال خوش قد و بالای اکبر آورده

چه باک از این همه لکشر که در مقابل اوست؟

حسین لشکری از جنس دیگر آورده

حسین لشکری از جنس یاس از عباس

به هیبت و به شکوه برادر آورده

برای خواندن قرآن به روی نیزه ببین

که سرسپرده ی عشق خدا سر آورده

حسین سوره ی حمد است، کوثرعشق است

حسین اول عشق است، آخر عشق است


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

سر منشآ هر سراب را می دانست قاموس حيات ناب را می دانست قبل از لب تشنه پركشد مولايم (تاریخ وفات آب

$
0
0

 

سر منشآ هر سراب را می دانست
قاموس حيات ناب را می دانست
قبل از لب تشنه پركشد مولايم
(تاریخ وفات آب را می دانست)


من مسخ نگاه و چشم هایت شده ام
چون آب فرات زیر پایت شده ام
تو مثل صدای رودِ جاری شده ای
من عاشق ِ شرشرِ صدایت شده ام


از خون تو باغ سرخ رنگی داریم
شب های محرّم قشنگی داریم
تصمیم تو بهترین و از این رو ما

خوشحال که حضرت زرنگی داریم

مجتبي اصغري فرزقي (كيان) مشهد مقدس


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

بر نیزه زلف شعر رها شد ، نیامدی پای جنون به معرکه وا شد ، نیامدی در خیمه گاه کاغذ آتش گرفته ا

$
0
0

 

بر نیزه زلف شعر رها شد ، نیامدی
پای جنون به معرکه وا شد ، نیامدی

در خیمه گاه کاغذ آتش گرفته ای
تک تک حروف شعله نما شد ، نیامدی

برگشت مشک جوهر آبی به روی میز
پشت غزل دوباره دوتا شد ، نیامدی

در قتلگاه دفتر در خون شناورم
سرهای بیت هام جدا شد ، نیامدی

افتاده پاره پاره تن دفترم به خاک
این دشت واژه کرببلا شد ، نیامدی

شاعر نوشت با قلم سر شکسته اش
مضمون اسیر قافیه ها شد نیامدی


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است» امشب از جام دعا، جام نمازش، مس

$
0
0

جدید

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است»

امشب از جام دعا، جام نمازش، مست است
عصر فردا که شود بر سر نی رقصان است


امشب از شوق شهادت به جهان می‌خندد
عصر فردا ز غمش، جنّ و بشر گریان است

بوی پیراهن یوسف همه جا می‌پیچد
عصر فردا همه‌ی کرب و بلا، کنعان است

::

مرده بودیم ولی عشق تو احیامان کرد
تا ابد در رگ ما، خون تو در جریان است

{رضا احسان‌پور :: محرم الحرام 1433}


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

زینب هیجان تازه بخشید به تو تا تاب و توان تازه بخشید به تو وقتی که خدا هم عطشت رافهمید هفتاد و دو

$
0
0

 

زینب هیجان تازه بخشید به تو
تا تاب و توان تازه بخشید به تو
وقتی که خدا هم عطشت رافهمید
هفتاد و دو جان تازه بخشید به تو


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

ورق ورق خُم مستی … ترکیب بند پیشکش به ساحت پنج خطبه خوان قیام عاشورا 1 اگر در آن سوی شط

$
0
0

 

ورق ورق خُم مستی … ترکیب بند پیشکش به ساحت پنج خطبه خوان قیام عاشورا


1


اگر در آن سوی شط پشته پشته خار نشسته
گلی شکفته در این سوی کارزار نشسته
یکی از این سوی میدان به سجده می رود امشب
یکی از آن سو در مجلس قمار نشسته
چقدر نامه ی خسته ، چقدر عهد شکسته
چقدر کوفه در این معرکه کنار نشسته !
فرات آب حیات نوادگان نبی نیست
اگر چه خیمه به خیمه در انتظار نشسته
حسین آینه دار است و خطبه هاش چراغ اند
دریغ بر دل نامردمان غبار نشسته
به گوش هوش یکی آفتاب را نشنیده
به انتظار صدا تیغ بی شمار نشسته
حسین با پسرانش وداع می کند امشب
چقدر سیب در آغوش این انار نشسته
غروب آمده ، در این دیار حضرت زینب
به هر کجا بنشیند سر مزار نشسته
رسیده حضرت زهرا به قتلگاه ، ببینند
دعای ساقی لب تشنگان به بار نشسته

رسیده خطبه ی آخر ، معطر است کلامت
چه آیه های قشنگی ، سرت به نیزه سلامت

2
کجاست مادرت امشب که نوحه خوان تو باشد ؟
شب است و ماه نداری که هم زبان تو باشد
به دشت تیر فرستادی آخرین نفست را
که اولین تن افتاده نوجوان تو باشد
یگانه بانوی غربت ، کدام مرثیه امشب
قرار بوده فرازی ز داستان تو باشد ؟
ادامه ی در و دیوار و دست بسته ی مولاست
چهل سری که نشان برادران تو باشد
تو آفریده شدی تا به رسم مرثیه خوانی
هزار روضه ی مکشوف در جهان تو باشد
تو ایستادی و فرمودی عشق راه غریبی ست
که هر چه غم برسد شرح امتحان تو باشد
شکوه صبر تو ایوب را به سجده کشیده
که هر چه کوه در این راه ناتوان تو باشد
چه عاشقانه ی سرخی ست کاروان اسیران
سری که بر سر نی صاحب الزمان تو باشد
نشسته ای لب گودال ، آفتاب ببینی
عجیب نیست که در خاک آسمان تو باشد
بخوان که خطبه ی تو آفتاب آل رسول است
کنون صدای علی (ع) تیر در کمان تو باشد

دو گل به دشت فرستاده ، این نهایت عشق است
انیس گریه ی زهراست ، خطبه خوان دمشق است

3
بگو مدینه بگرید به آیه های گواهت
به گیسوان سپید به روزگار سیاهت
زنی تو ، آینه ی جان ، نه روضه خوان ، نه پریشان
که چشم های علمدار خیمه داده پناهت
در این دیار که شب زنده دار ها نگران اند
به دشت خیره شوی غصه می رسد به نگاهت
به جای موج به موج فرات سر به گریبان
دریغ شام غریبان نشسته اشک به راهت
اگر چه حال علمدار دست داده به دریا
اگر چه مشک بریزد نمی رسند به ماهت
تو خطبه خواندی و از پشت پرده شور به پا شد
گدا شدند همه در حریم حضرت شاهت
کتاب نور و پیمبر ، نسیم جاری کوثر
چه عاشقانه به سامان رسید خیل سپاهت
بریز حضرت کلثوم ، رود رود غمت را
بسوزد عاقبت این سرزمین به آتش آهت
نشان مادر و دختر همیشه چادر خاکی ست
غم تو و غم زهرا چقدر داشت شباهت

خدا عنان زمین را دوباره بسته به منبر
که میوه ی علی و فاطمه نشسته به منبر

4
رسیده قصه به جایی که صحن مسجد شام است
علی نشسته به منبر ، یزید ! کار تمام است
علی همان که جوان و علی همان که رشید است
علی همان که امیر و علی همان که امام است
چراغ راه یتیمان و تکیه گاه اسیران
کسی که زمزمه هایش ترانه های قیام است
به کوچه های مدینه رسیده سینه به سینه
که سجده گاه علی خانقاه اهل مرام است
علی نشسته به منبر ، بگوید از غم حیدر
دوباره عطر عبایش ربوده هر چه مشام است
بقیع خانه ی امنی برای آل علی نیست
ولی همیشه هوایش سلامتی و سلام است
که سجده گاه علی خیمه گاه امن الهی
به روی عشق حلال و به روی عقل حرام است
کجاست کوفه ، چه شهری ؟! دهی ست خیر ندیده
دهی که ننگ خریده ، دهی که در پی نام است
به لطف شوکت مختار و حکمت تو عیان شد
که در مقابل بیگانه انتقام به کام است
صحیفه ای که تو داری ، ورق ورق خُم مستی ست
اگر سبوی تو باشد چه احتیاج به جام است ؟

سرت به نیزه نچرخیده ، باغ زنده بماند
همیشه شام غریبان ، چراغ زنده بماند

5
تو آفریده شدی مرد انقلاب بمانی
که تشنه راوی دیدار ماه و آب بمانی
مدینه قصه شنیدی و مکه غصه چشیدی
به عشق حضرت خورشید در رکاب بمانی
به چند سالگی ات نیزه ها اجازه ندادند
در انتظار تماشای بوتراب بمانی
به کربلا که رسیدی امام گفت : محمد !
ببین چه می شود امشب ، مباد خواب بمانی
سوال بود برایت ، علی اصغر تشنه
که تیر هرمله نگذاشت بی جواب بمانی
چقدر بال کبوتر ، چقدر لاله ی پرپر
خدا نخواست در این باغچه گلاب بمانی
خدا نخواست که از خوشه ها به خاک بیفتی
قرار بود که در خمره ها شراب بمانی
اسیر کوفه و شامی ، تو کودکی و امامی
سزاست خطبه بخوانی و آفتاب بمانی
گل ِ شبیه پیمبر ، تو سوگوار منایی
بناست در غم این درد بی حساب بمانی
تو آفریده شدی انقلاب زنده بماند
تو آفریده شدی آب آسیاب بمانی

جهان قرار شده در حرم غبار تو باشد
زیارتی که بخواند به افتخار تو باشد

امیر علی سلیمانی - محرم 1434


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

علی اکبر چرخ گردون !! اندکی آرام تر با من دلتنگ ، قدری رام تر درد اگر بارد به جان من رواست یا

$
0
0

 

علی اکبر
چرخ گردون !! اندکی آرام تر
با من دلتنگ ، قدری رام تر
درد اگر بارد به جان من رواست
یا بسوزد شعرم ازاین غم ، بجاست
های های گریه ها را سر دهیم
لحظه ای دل بر « علی اکبر» دهیم
روزعاشوراست ، وقت عاشقی ست
رزم ومیدان ، ساحت دلدادگی ست
می کند او آخرین دیدار را
تابگیرد رخصت پیکاررا
فرصتی تا برصف دشمن زند
آتشی برقلب اهریمن زند
داد مولا اذن و با صوتی رسا
رو به لشکر کرده گفت این حرف را:
«می فرستم سوی میدان اکبرم
آنکه باشد جان وازجان بهترم
خلق وخوی ومنطقش چون مصطفاست
درشجاعت چون علی مرتضاست
ماکه دلتنگ پیمبر می شدیم
ازغم هجرش مکدر می شدیم
تا ببیند چهره ی زیبای او
یک نگاهی کرده بر سیمای او»
دشمن از هر سو هیاهو می کند
هرچه دارد در توان ، رو می کند
یک طرف ، خیل سپاهی بی شمار
یک نفر از شوق میدان بی قرار
درمیان مردمانی دل سیاه
می رود مردانه تا آوردگاه
می دود هرسو به دنبال شکار
تا برآرد از صف دشمن دمار
راه را برناکسان سد ساخته
آتشی برجان خصم انداخته
تشنگی آتش به جانش می زند
کاستی ها برتوانش می زند
بالبی خشکیده و عطشان ، علی
تشنه برمی گردد از میدان ، علی
تاکه فکر جان بی تابش کنند
جرعه ای از آب سیرابش کنند
می رود خسته در آغوش پدر
با لب خشکیده ، در گوش پدر
اولب خشکیده را وا می کند
جرعه ی آبی تمنا می کند
کن تماشا خجلت روی پدر
چشم برگردان دمی سوی پدر:
«تشنه ای بابا ؟! من از تو تشنه تر
تو نداری از دل بابا خبر
تشنه بابا سوی میدان می روی
وه چه زیبا سوی جانان می روی
اندکی بنشین تماشایت کنم
تا نظر بر قد وبالایت کنم
همچو مرغی مانده ام بی بال و پر
می روی بابا ، کمی آهسته تر
تشنه ای ، سیراب کوثر می شوی
سیر از دست پیمبر می شوی
می روی ، آغوش حیدر جای تو
کعبه ی عشاق ، خاک پای تو
می روی بی یار و یاور می شوم
بی تو من درد مکرر می شوم »
می رود تا باز جانبازی کند
در سپاه عشق سربازی کند
تا که رخصت بهر جنگیدن رفت
اشک شوق ازدیده باریدن گرفت
می زند دل را به میدان خطر
می سپارد دل به طوفان خطر
با خدای خویش ، نجوا می کند
دست بر شمشیر ، غوغا می کند
می کند مردانه با دشمن نبرد
همچو کوهی استوار و سربلند
تا چنین بر قلب دشمن تاخته
بردل دشمن هراس انداخته
کن تماشا یک نظر بیداد را
آهویی در چنگ صد صیاد را
برلبانش بانگ فریاد عطش
سوخته جانش به بیداد عطش
می زند دشمن به جانش تیرها
زخم ها از نیزه و شمشیرها
می نشیند سنگ برپیشانی اش
غرق خون شد دیده ی بارانی اش
زخم ها بر ریشه ی جانش نشست
نخل از بیداد طوفان ها شکست
نخل را چون بر زمین انداختند
اسب ها بر پیکر او تاختند
من نمی دانم چه گویم از پدر
با چه حالی رفت او سوی پسر؟
دید افتاده درین دشت بلا
درمیان خاک وخون ، بی دست وپا
تا نگه برآن تن صد چاک کرد
گرد وخاک ازچهره ای او پاک کرد
بوسه زد بر چهره ی نورانی اش
بوسه ها زد بر لب و پیشانی اش
کرد محزون او جوانان را صدا
تا برند او را کنار خیمه ها
بادلی از درد و غم ها بی قرار
با دوچشمی خون فشان و اشکبار
سینه ی سرد زمین را چاک کرد
جسم او را در میان خاک کرد


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

گل نرگس که روح عشق باتست ســحـر آیی صبــوح عشق باتست می آیی تا که دلهـــا را کنی فتح به حق

$
0
0

 

گل نرگس که روح عشق باتست

ســحـر آیی صبــوح عشق باتست

می آیی تا که دلهـــا را کنی فتح

به حق فتح الفتوح عشق باتست

***

گل نرگس اگر بارون نباره

اگربارون به کُهسارون نباره

تحمل می کنم جزدوری تِه

بیا کز دیده ی مُوخون نباره

***

گل نرگس به دنبال تِه می گشت

دل دیوونه ام هــر جا که بگذشت

کجـــایی نازنین که مُو ندیدُم

نه دربحری نه درکوهی نه دردشت


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

چون ابر بهاری به غم یار ببارم گفتی که میائی و نیائی چه؟ نگارم هر صبح و شب و عصر و همه وقت به هرج

$
0
0

 

چون ابر بهاری به غم یار ببارم
گفتی که میائی و نیائی چه؟ نگارم

هر صبح و شب و عصر و همه وقت به هرجا
گوئی که توئی در نظرم ، ای کس و کارم

گفتی که میائی و نیائی به سرم خاک !!
...یا سر به ته خاک ز داغت بسپارم؟

لاقل ز سر لطف نگاهی بنمایم
یا نه ، به قد ثانیه ای آ به کنارم

این دل گره زلف حبیب است حبیبم
تا یک نفسی هم به کسی وانگذارم

هر کار کنی مال توام چاک گریبان
من در هوس دیدن روی گل یارم

=========

اللهم عجل لولیک الفرج بحق الزهرا ، انشالله


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

دلِ من مالِ خودم نیست، کفیلی دارد عشق در مکتب ما شرح طویلی دارد کوچ کرده ست و خبر داده که ب

$
0
0

 

دلِ من مالِ خودم نیست، کفیلی دارد

عشق در مکتب ما شرح طویلی دارد


کوچ کرده ست و خبر داده که برمی گردد

او که هر گوشه ی این دهکده ایلی دارد


هر چه دلباخته در حسرت او جان به لب اند

آن سفرکرده ولی صبر جمیلی دارد!


رونق بتکده ها گرچه غمی جانکاه است

شادمانیم که این مُلک خلیلی دارد!


آه...ای منتظرانِ فرج اش برخیزید

بی گمان اینهمه تأخیر دلیلی دارد!


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

یا حضرت سجاد(ع) از خیمه نگاه می کنی بابا را پیکار شغال ها و آدم ها را فرداست که گریه های تو خون

$
0
0

 

یا حضرت سجاد(ع)

از خیمه نگاه می کنی بابا را
پیکار شغال ها و آدم ها را
فرداست که گریه های تو خون بکند
چشمان زمین و قلب هر دریا را

..........................................................
دعایمان این است که حضرت زین العابدین(ع)
شفیع مرحوم خلیل عمرانی باشند
آمین
....................................
خدا را بوسه باران کن به جای ما...خداحافظ
نمیدانم! اجابت شد دعای ما؟ ...خداحافظ
طنین خنده های تو...میان باد می پیچد
(صدای من...صدای تو...صدای ما ) : خداحافظ
.................................................................

از شرشر باران چه خبر؟ شاعر شرجی!
از مرگ زمستان چه خبر؟ شاعر شرجی!
از بهت غزل ، گریه ی کشدار ِ قصیده
از مثنویِ جان چه خبر؟ شاعر شرجی!
از شعرترین شعر که آیینه ی عشق است
از مَطلع ِ انسان چه خبر؟ شاعر شرجی!
این عمرِ گران را تو سبک کردی و رفتی
از رفتنِ ارزان چه خبر ؟ شاعر شرجی!
در حبس بمانی که چه؟ اینجا خبری نیست
از آن ور زندان چه خبر ؟ شاعر شرجی!
از سید و آقاسی و از نجمه ی زارع
از قیصر و سلمان چه خبر ؟ شاعر شرجی!

یا علی


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

لغزید آتش ناگهان در چشمهایم انگار می سوزد جهان در چشمهایم ایوب های صبر چشمانم کجایند دیگر نمی چرخ

$
0
0

 

لغزید آتش ناگهان در چشمهایم
انگار می سوزد جهان در چشمهایم
ایوب های صبر چشمانم کجایند
دیگر نمی چرخد زمان در چشمهایم
گفتند می آیی صدایت مهربان است
اردو بزن ای مهربان در چشمهایم
شبها که ظلمانی و وهم انگیز هستند
شبها بیا قرآن بخوان در چشمهایم
جغرافیای رنج مردم را کشیدم
در این قلمرو استخوان در چشمهایم
مولا نماز گریه می خوانم پس از این
باید بگویی تو اذان در چشمهایم
در خواب دیدم بازهم هرچه ستاره است
آورده ای از آسمان در چشمهایم
با بوی پیراهن جهانم روشنی یافت
بسته است ساکش را خزان در چشمهایم


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

نذر حضرت زهرا(س) حالا که فصل میوۀ باغات چشم توست چشم حقیر هم به عنایات چشم توست تا سیب های سرخ

$
0
0

 

نذر حضرت زهرا(س)
حالا که فصل میوۀ باغات چشم توست
چشم حقیر هم به عنایات چشم توست
تا سیب های سرخ بیفتند از درخت
یک یک در این سبد به اشارات چشم توست
هر برگِ شاخه « دست قنوتی است پیش رو»
گوید زمان زمان مناجات چشم توست
ای آسمان دوباره گلو صاف کن، زمین
اینجا در انتظار بیانات چشم توست
از اشک دیدگان تو این باغ خورده آب
این حرف مستند به روایات چشم توست
هفت آسمان ستاره و خورشید کُلّهم
یک نقطه پیش ارض و سماوات چشم توست
امشب اگر نگاه تو اینجا نباردم
معلوم می شود که مجازات چشم توس


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

شهر ما پر از نسیم عشق بود – روزگاری در حریم عشق بود شهر ما از مردمانی ساده بود – کی اسیری در گریم ع

$
0
0

 

شهر ما پر از نسیم عشق بود – روزگاری در حریم عشق بود
شهر ما از مردمانی ساده بود – کی اسیری در گریم عشق بود
شهر ما (محمود اخلاقی)* نداشت؟؟ - شهر ما پر از کلیم عشق بود
عطر جنت داشت ، بوی کربلا – معدن ذ بح عظیم عشق بود
دخترکها سر به زیر و با حیا – دلبریشان در حریم عشق بود
ناتوی بی سیرتان بیداد کرد – باز باید شهر را آباد کرد

شهر ما ویرانه نه ، تب دار شد – هجمه های دشمنان آزار شد
صحنه را خالی ز مردان دیده اند – رفته در مسجد ، فقط دیندار شد!!
های مردم شهر ما شهر خداست – ظاهرا ابلیس هم پر کار شد
بی بصیرت ها همین را خواستند – آه ، در چشمان حیدر خار شد
ناتوی بی سیرتان بیداد کرد – باز باید شهر را آباد کرد

حیدری باشیم و طوفان ها کنیم – شهر را خالی ز شیطان ها کنیم
ما مریدان حریم رهبریم – کی توان که نقض پیمان ها کنیم
با بصیرت با ولایت میرویم – تا شهادت را به خون امضا کنیم
های اخلاقی صفت ها شیر ها – یاعلی گوئید تا امحا کنیم...
... ریشه بی سیرتان پست را – بشکنیم و خصم را رسوا کنیم
پیرو فرمایشات رهبری – امر بر معروف را احیا کنیم
ناتوی بی سیرتان بیداد کرد – باز باید شهر را آباد کرد


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

ای جـان فــدای بـود و نبــــود رقیه ات هستم گدای قطــــره ی جود رقیه ات تسبیح مست، ذکر مرا این

$
0
0

 

ای جـان فــدای بـود و نبــــود رقیه ات

هستم گدای قطــــره ی جود رقیه ات

تسبیح مست، ذکر مرا اینچنین نمود:

لعنت به منکــــــــرین وجـــود رقیه ات


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

ما منتظران! چه ناامیدت کردیم رودرروی لشکر یزیدت کردیم هر روز کنار کوفه ی دلهامان هفتاد و دو مرتبه

$
0
0

 

ما منتظران! چه ناامیدت کردیم
رودرروی لشکر یزیدت کردیم
هر روز کنار کوفه ی دلهامان
هفتاد و دو مرتبه شهیدت کردیم




بر گردن شهر شالي انداخته ايم
در گوشه ي دل حسينيه ساخته ايم
پوشيده سياه و نوحه خوانيم، ولي
افسوس! تو را هنوز نشناخته ايم


پاييز 1391


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

تشنه در دشتِ شرقی ِرستـــــاق روستایی است مثل من، نگــران مثل من تشنه ،مثل من، مـــشتاق دل او بـ

$
0
0

 

تشنه در دشتِ شرقی ِرستـــــاق
روستایی است مثل من، نگــران
مثل من تشنه ،مثل من، مـــشتاق
دل او بــــــــرده اند رهگـــذران
****
در کنار مــــــسیر ِ مشهدِ عشـــق
حسن آبـــــــــاد ،بیدل افتاده است
تن تکیده اســت ودل تنیده به درد
کارِعشق است ومشکل افتاده است
*****
عشق، در جان قریه گل کرده است
گلِ این قـــــــــــریه ،بوی ِدل دارد
بیدل آبادِ مــــــــــــشهدِ عشق است
از دلِ عشــــــــــــق، آب وگِل دارد
*****
تب وتاب وطلب دراو جاریست
دل، پریشان ِعشقِ شمسِ شموس
غرقِ طوفــــان و اشتیاق وعطش
مگر آید عـــــنایتـــــــــی از طوس
*****
خاک آکنده دامــــــــــــــــن از نعمت
گرچه دشتِ عطش،تهی دست است
این نسیمِ طرب زتـــــــــربت کیست
که زمین از طراوتش مـــست است
****
قریه بر پاست با نمــــــــــاز ونیاز
وز طنینِ ترنُمِ چــــــــــــــــــاووش
زا یران،میروند ومــــــــــــــــی آیند
او به بوی ِعبورشان مدهـــــــــوش
*****
قریه لــــــــــبریز از غلامِ رضاست
هرکه نامــــــــــش رضا ،چراغ امید
مثلِ این قریـــــه ،اهلِ آن بسته است
دل به پیمانِ هشتمــــــــــین خورشید
****
مادرم را خـــــــــــــــــــدا بیامرزد
که مرا شــــــــــــیر داد ،زین پیمان
پدرم را خدا کـــــــــــــــــند رحمت
که "غلام ِرضا" نهـــــــــاد ،عنوان
****
هر چه میخانه اســـــــــــت در بندید
که من از باده ی رضــــــــــا مستم
کس نداند چقدر خوشـــــــــــــبختم
که به شهرت "محمّــــــــدی" هستم


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

کاروانی کهکشانی غرق نور در بیابان سمت باران میرود ابرهای تیره را پس میزند با چراغ عشق و ایم

$
0
0

 

کاروانی کهکشانی غرق نور

در بیابان سمت باران میرود

ابرهای تیره را پس میزند

با چراغ عشق و ایمان میرود

..

میرود تا عشق را معنا کند

دشت را با خون خود دریا کند

عزم حج کردست تا در کربلا

قبله ی شش گوشه ای برپا کند

.

نور میبخشد علی بر آسمان

با نگاهش دُبّ اکبر روشن ست

کهکشان راه شیری آمده

آسمان با نور اصغر روشن ست

.

در فرات افتاده عکس ماه عشق

آسمان علقمه مهتابی ست

آب را با عکس خون پیوند زد

چون که رنگ عاشقی سرخابی ست

.

در دلش خورشید میسوزد ولی

خاک اینجا بوی باران میدهد

قطره قطره آب میشد آفتاب

قطره قطره بوی قرآن میدهد

.

تکه تکه کهکشان آیینه شد

تکّه هایش انعکاس نور داشت

کربلا پایان راه او نبود

پس قدم در راه تازه میگذاشت


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

در کنج خرابه مشق بابا می کرد در خواب جمال او تماشا می کرد لبخند پدر نشانه خوبی بود انگار که

$
0
0

 

در کنج خرابه مشق بابا می کرد

در خواب جمال او تماشا می کرد

لبخند پدر نشانه خوبی بود

انگار که مشق طفل امضا می کرد


**************************


یک سینه آتشین و پرپر دارد

صد شعله ز جنس آه در بر دارد

از گریه او شهر به هم ریخته است

صاحب نفسی که ارث مادر دارد


**************************


هر چند لبالب شده از غم عمه

یک لحظه نگشته ابرویش خم عمه

هر چند عمو نیست مرا باکی نیست

او هست برام هم عمو هم عمه


منبع : http://harame-shah.rozblog.com

اي كه خوبان همه در چشم تو منزل دارند كي شود تا نظري هم به بدان اندازي يا كه برهم بنهي پلك و زما

$
0
0

 

اي كه خوبان همه در چشم تو منزل دارند
كي شود تا نظري هم به بدان اندازي

يا كه برهم بنهي پلك و زما در گذري
يا به يك پلك زدن لرزه به جان اندازي

آتش دوزخت اي دوست بهايي دارد
بي بهايي چو مرا از چه در آن اندازي

كوله بار گنهي را كه به دوشم بيني
پرده اي ميطلبد تا كه بر آن اندازي

گلشن چشم تو از خار اگر بيزار است
باورم نيست كه مغضوب خزانم سازي

من اگر نزد تو رسوا شده ام باكي نيست
واي از آن روز كه رسواي جهانم سازي

واي از آْن روز كه اسرار مرا فاش كني
وز پس پرده ي رخسار عيانم سازي


منبع : http://harame-shah.rozblog.com
Viewing all 4235 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>